یهو یادم اومد اون نگاهای زیرزیرکیمون....هی نگا میکردی...ن
یهو یادم اومد اون نگاهای زیرزیرکیمون....هی نگا میکردی...نگا میکردی....حواسم بود یکی زومه روم...صدای قلبمو میشنیدم...یکمم از شدت هول شدن دستمو میبردم لا موهام...همین ک روتو برمیگردوندی من خیره میشدم بت....نوبتِ منه...باخودم میگفتم لنتی نگا کن خب...تو اصن تا صب نگام کن فقط...
شایدم مشکلمون همین بود...رو میگرفتیم از هم....هرکی واسه خودش عاشق ما بود!
شایدم مشکلمون همین بود...رو میگرفتیم از هم....هرکی واسه خودش عاشق ما بود!
۱.۱k
۲۱ مهر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.