پاشدم دوتا چای تو این استکانای کمر باریک ریختم آوردم نشست
پاشدم دوتا چای تو این استکانای کمر باریک ریختم آوردم نشستم روبه روش
نگاشو دوخته بود به فرش
بهش گفتم من شیش دونگه حواسم پی توئه
چرا سر ناسازگاری با ما برداشتی!
آروم گفت حواست و پرت کن
گفتم د آخه اگه میشد میکردم؛ نمیکردم بعد این همه عذاب؟
گفتم ما حواسمونو هرجا پرت کردیم افتاد جلو پای تو
تو ام شدی اون پیرمرد بد اونوق همسایه
که تا توپ بچه ها میوفته تو حیاط خونه اش
میگه توپ و پاره میکنما
گفت گاهی اوقات پاره کردن یه دلی بهتر از تا ابد نخ کش شدنشه
گفتم بیین
من دلم پاره بشه
نخ کش بشه
بشکنه
چه فرقی میکنه وقتی فقط تو رو میبینه
حالا تو هی بشین قصه ی نرسیدن برام سر هم کن
گف من مرده ام نمیخوام تو رم بکشم
گفتم دو دیقه چشاتو از اون گلای قالی لنتی وردار بده به من ببین چشام چی میگن
گفت پاهام رمق و دلم طاقت نداره
اما مجبورم برم
گفتم تو میترسی و اما من آب از سرم گذشته
صداشو صاف کرد گفت من شکستم دیگه توان ساختنم نیست
گفتم نبودنت بارونم میکنه این حرفا چیه دو دیقه اومدی اختلات کنیم
بزار برم چایی تو عوض کنم یخ کرده
نگاشو داد به چشام
رفتم دوتا چایی خوش رنگ ریختم اوردم دیدم نیست !
آها اره راس میگی نیست دلبر خیلی وقته رفته یادم نبود
رفت
"عین رفتن جان از بدن دیدم که جانم می رود
نگاشو دوخته بود به فرش
بهش گفتم من شیش دونگه حواسم پی توئه
چرا سر ناسازگاری با ما برداشتی!
آروم گفت حواست و پرت کن
گفتم د آخه اگه میشد میکردم؛ نمیکردم بعد این همه عذاب؟
گفتم ما حواسمونو هرجا پرت کردیم افتاد جلو پای تو
تو ام شدی اون پیرمرد بد اونوق همسایه
که تا توپ بچه ها میوفته تو حیاط خونه اش
میگه توپ و پاره میکنما
گفت گاهی اوقات پاره کردن یه دلی بهتر از تا ابد نخ کش شدنشه
گفتم بیین
من دلم پاره بشه
نخ کش بشه
بشکنه
چه فرقی میکنه وقتی فقط تو رو میبینه
حالا تو هی بشین قصه ی نرسیدن برام سر هم کن
گف من مرده ام نمیخوام تو رم بکشم
گفتم دو دیقه چشاتو از اون گلای قالی لنتی وردار بده به من ببین چشام چی میگن
گفت پاهام رمق و دلم طاقت نداره
اما مجبورم برم
گفتم تو میترسی و اما من آب از سرم گذشته
صداشو صاف کرد گفت من شکستم دیگه توان ساختنم نیست
گفتم نبودنت بارونم میکنه این حرفا چیه دو دیقه اومدی اختلات کنیم
بزار برم چایی تو عوض کنم یخ کرده
نگاشو داد به چشام
رفتم دوتا چایی خوش رنگ ریختم اوردم دیدم نیست !
آها اره راس میگی نیست دلبر خیلی وقته رفته یادم نبود
رفت
"عین رفتن جان از بدن دیدم که جانم می رود
۵.۲k
۱۱ شهریور ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.