شاهنامه ۲ هوشنگ
#شاهنامه #۲ #هوشنگ
هوشنگ پسر کیومرث بعد از پدرش پادشاه ایران و هفت اقلیم شد
روزی شاه جهان به سمت کوهی حرکت می کرد از دور ماری غول پیکر و مهیب نمایان شد چشمانش چون کاسه ی خون بود و با دودی که از دهانش خارج می شد دنیا تیره و تارشد هوشنگ که پادشاهی خرد مند بود سنگ بزرگی برداشت و به سمت مار اژدها پیکر رفت. سنگ را به سمت او پرتاب کرد سنگ خرد شد مار کشته نشد ولی فرار کرد اما از دل سنگ آتشی پدید آمد و خاشاکی که آن جا بود را فرا گرفت و روشنایی فرا حاصل شد . هوشنگ از این پدیده بسیار خوش حال شد و ایزد را سپاس گفت که چنین فروغی به او هدیه کرده است پادشاه جهان گفت این آتش نشانی از پاکی ایزد است آن شب جشن بزرگی برپا کرد و این جشن فرخنده را جشن سده نام گذری کرد
جهاندار با قدرتی که داشت چهار پایان اهلی را از چهار پایان وحشی مانند جدا کرد و ترتیبی داد تا مردم این حیوانات را پرورش دهند
و از پوست حیواناتی برای مردم پوشش هایی ساخت به این ترتیب برای مردم نعمت های زیادی فراهم کرد و چهل سال حکومت کرد
تهمورس پس از پادشاهی سخن از به بند کشیدن دیو ها و کوتاه کردن دست بد اندیشان میان آورد.
او برای حیوانات اهلی علف، کاه و یونجه فراهم نمود و فرمان داد از پشم آنها طناب بسازند. سیه گوش و یوز پلنگ را تربیت می کرد تا به فرمانش باشند و توانست پرندگان شکاری را هم تربیت کند.
تهمورس اهریمن را به بند کشید و او را با خود از این سو به آن سو می کشید دیوان که این صحنه را می دیدند سر به نافرمانی از پادشاه برداشتند انجمنی تشکیل دادند تا تاج و تخت و زر را از او بستانند اماتهمورس از این خیانت آگاه شد
همه دیوان و جادوگران سپاهی بزرگ گرد آورده بودند و به میدان آمده بودند دیو سیاه نعره کشان در مقابل سپاه بود از سوی دیگر تهمورس و دلیران ایران زمین در مقابل او ایستاده بودند. تهمورس پیش رفت و با ضربه گرز تعدادی از دیوان را به زمین افکند و با فن و افسون جنگ آوری تعدادی را نیز به بند کشید این نبرد خیلی طول نکشید و دیوان بسیاری به دست پادشاه جهان اسیر شدند دیوان که جان خود را در خطر می دیدند از شاه تهمورس امان خواستند و پیشنهاد کردند که اگر آنها را نکشد هنر های نو به او بیاموزند شاه نامور به آنها امان داد و از علم آنها استفاده کرد دیوان به تهمورس نوشتن به چند زبان را آموختند و دل او را به نور دانش روشن کردندتهمورس سالها برای علم آموزی تلاش کرد اما عمر او هم به سر آمد و از او علم دانشش به جا ماند تا آیندگان استفاده کنند پس از تهمورس پسرش جمشید بر تخت پادشاهی تکیه زد.
https://telegram.me/hakimtoos
هوشنگ پسر کیومرث بعد از پدرش پادشاه ایران و هفت اقلیم شد
روزی شاه جهان به سمت کوهی حرکت می کرد از دور ماری غول پیکر و مهیب نمایان شد چشمانش چون کاسه ی خون بود و با دودی که از دهانش خارج می شد دنیا تیره و تارشد هوشنگ که پادشاهی خرد مند بود سنگ بزرگی برداشت و به سمت مار اژدها پیکر رفت. سنگ را به سمت او پرتاب کرد سنگ خرد شد مار کشته نشد ولی فرار کرد اما از دل سنگ آتشی پدید آمد و خاشاکی که آن جا بود را فرا گرفت و روشنایی فرا حاصل شد . هوشنگ از این پدیده بسیار خوش حال شد و ایزد را سپاس گفت که چنین فروغی به او هدیه کرده است پادشاه جهان گفت این آتش نشانی از پاکی ایزد است آن شب جشن بزرگی برپا کرد و این جشن فرخنده را جشن سده نام گذری کرد
جهاندار با قدرتی که داشت چهار پایان اهلی را از چهار پایان وحشی مانند جدا کرد و ترتیبی داد تا مردم این حیوانات را پرورش دهند
و از پوست حیواناتی برای مردم پوشش هایی ساخت به این ترتیب برای مردم نعمت های زیادی فراهم کرد و چهل سال حکومت کرد
تهمورس پس از پادشاهی سخن از به بند کشیدن دیو ها و کوتاه کردن دست بد اندیشان میان آورد.
او برای حیوانات اهلی علف، کاه و یونجه فراهم نمود و فرمان داد از پشم آنها طناب بسازند. سیه گوش و یوز پلنگ را تربیت می کرد تا به فرمانش باشند و توانست پرندگان شکاری را هم تربیت کند.
تهمورس اهریمن را به بند کشید و او را با خود از این سو به آن سو می کشید دیوان که این صحنه را می دیدند سر به نافرمانی از پادشاه برداشتند انجمنی تشکیل دادند تا تاج و تخت و زر را از او بستانند اماتهمورس از این خیانت آگاه شد
همه دیوان و جادوگران سپاهی بزرگ گرد آورده بودند و به میدان آمده بودند دیو سیاه نعره کشان در مقابل سپاه بود از سوی دیگر تهمورس و دلیران ایران زمین در مقابل او ایستاده بودند. تهمورس پیش رفت و با ضربه گرز تعدادی از دیوان را به زمین افکند و با فن و افسون جنگ آوری تعدادی را نیز به بند کشید این نبرد خیلی طول نکشید و دیوان بسیاری به دست پادشاه جهان اسیر شدند دیوان که جان خود را در خطر می دیدند از شاه تهمورس امان خواستند و پیشنهاد کردند که اگر آنها را نکشد هنر های نو به او بیاموزند شاه نامور به آنها امان داد و از علم آنها استفاده کرد دیوان به تهمورس نوشتن به چند زبان را آموختند و دل او را به نور دانش روشن کردندتهمورس سالها برای علم آموزی تلاش کرد اما عمر او هم به سر آمد و از او علم دانشش به جا ماند تا آیندگان استفاده کنند پس از تهمورس پسرش جمشید بر تخت پادشاهی تکیه زد.
https://telegram.me/hakimtoos
۶.۹k
۲۶ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.