شاب یعشق فتاة من القریه التی یسکن فیها و کان بین فتره و ا
شاب یعشق فتاة من القریه التی یسکن فیها و کان بین فتره و اخری یلتقی بها قرب سدرة النبگ فی یوم من الأیام تقدم لخطبتها و جا الرد برفضه بسبب فقره فسافر الی خارج البلاد للعمل و قال لها عند العوده اتقدم لخطبتک فبقی فی الغربه خمس سنوات و تزوج و اصبح له طفلین عند عودته للقریه سألهم عنها وین فلانه تزوجت؟؟؟ قالوله قرب السدره تنتظرک یومیه فأبعث لها بقول سلمولی علی الماخان گلوله خانک حتی الشمس تندار و انت بمکانک
۶۴۱
۳۰ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.