*گل یخ*
*گل یخ*
محمد که رفت حمام رفتم اتاق پرو موهام با هزار زحمت باز کردم ولی دستم به پشت لباسم نمی رسید تقریبا داشتم بپر بپر می کردم
- بازی گرگم به هواست
از ترس جیغ کشیدم رفتم عقب خوردم به کاناپه اومد منو بگیره نتونست محکم خوردم زمین
- دستپاچلفتی .مگه هیولا دیدی
از درد گریه ام گرفته بود نشستم گفتم : مثله جن وارد میشی ادم می ترسه درم نمی زنی
یه تای ابروشو برد بالا گفت : جاااان
اخم کردم بی تفاوت گفت : خوبه زبونم داری فکر کردم لالی
حالا چت بود اینجوری می پریدی
- هیچی
یه نگاه بهم انداخت وگفت : نمی خوای لباستو در بیاری خفه نشدی
- نه
بدجنسانه ابرو بالا انداخت وگفت : این کار منه دیگه
داشتم بلند می شدم اینو گفت متحیر نگاش کردم اخم کرد گفت : چیه ؟
سرمو انداختم پایین
- می خوام لباس بپوشم... می خوای همینجا بمونی
سرخ شدم
- باید عادت کنی
خواستم برم بیرون جلوم رو گرفت
- تو فسقلی با چه فکری راضی شدی عروس بشی هوووم
- برو کنار
- جواب منو بده
- نمی دونم .خودشون خواستن من تو عمرم یه بار تو رو ندیدم حتا نمی دونستم چه شکلی هستی ...برو کنار
- چند سالته
خدایا چقدر خونسرد بود با حرس نگاش کردم چشای سبز خوشرنگی داشت انگار تو چشاش سرمه کشیده بودن ابروهاش کمند بود وپرپشت دماغ دهن خوش ترکیب موهای خیس بلندش تو صورتش ریخته بود
- پیشت ...
- برو کنار
به در تکیه داد و گفت : جام خوبه
داشتم عصبی می شدم
- بیا برو
رفت کنار خواستم برم دستمو گرفت
لباسمو از پشت باز کرد دستمو ول کرد دررو بست
متحیر از کارش همونجا نشستم پشت در تا اون لباس بپوشه چقدر خوابم میومد چشام داشت سنگین می شد در باز شد
- تو چرا اینجا نشستی
نگاش کردم لبخند زد شایدم چشام اشتباه می دید
- برو لباستو در بیار...نگاش کن مثله گربه شرکه
- حتما تو هم شرک هستی
- اره شرکم پاشو دیگه خوابمون رو پروندی
رفت بیرون بلند شدم رفتم تو اتاق پرو زود لباس عروس رو در اوردم حولمو که سفید بود برداشتم ورفتم حموم آخ راحت شدم حوله پوشیدم از حموم اومدم بیرون خدا رو شکر اون نبود می گفتن لباس رو تخت رو بپوشم رفتم جلو رو تخت یه لباس بود برش داشتم همش تور بود وحریر چشام چهارتا شد اینو بپوشم ؟! من که خیلی لباس داشتم این دیگه یعنی چی
موهام رو خشک کردم شونشون کردم از آینه خودمو نگاه کردم چقدر عوض شده بودم حالا من این لباسو باید می پوشیدم ؟!
محمد که رفت حمام رفتم اتاق پرو موهام با هزار زحمت باز کردم ولی دستم به پشت لباسم نمی رسید تقریبا داشتم بپر بپر می کردم
- بازی گرگم به هواست
از ترس جیغ کشیدم رفتم عقب خوردم به کاناپه اومد منو بگیره نتونست محکم خوردم زمین
- دستپاچلفتی .مگه هیولا دیدی
از درد گریه ام گرفته بود نشستم گفتم : مثله جن وارد میشی ادم می ترسه درم نمی زنی
یه تای ابروشو برد بالا گفت : جاااان
اخم کردم بی تفاوت گفت : خوبه زبونم داری فکر کردم لالی
حالا چت بود اینجوری می پریدی
- هیچی
یه نگاه بهم انداخت وگفت : نمی خوای لباستو در بیاری خفه نشدی
- نه
بدجنسانه ابرو بالا انداخت وگفت : این کار منه دیگه
داشتم بلند می شدم اینو گفت متحیر نگاش کردم اخم کرد گفت : چیه ؟
سرمو انداختم پایین
- می خوام لباس بپوشم... می خوای همینجا بمونی
سرخ شدم
- باید عادت کنی
خواستم برم بیرون جلوم رو گرفت
- تو فسقلی با چه فکری راضی شدی عروس بشی هوووم
- برو کنار
- جواب منو بده
- نمی دونم .خودشون خواستن من تو عمرم یه بار تو رو ندیدم حتا نمی دونستم چه شکلی هستی ...برو کنار
- چند سالته
خدایا چقدر خونسرد بود با حرس نگاش کردم چشای سبز خوشرنگی داشت انگار تو چشاش سرمه کشیده بودن ابروهاش کمند بود وپرپشت دماغ دهن خوش ترکیب موهای خیس بلندش تو صورتش ریخته بود
- پیشت ...
- برو کنار
به در تکیه داد و گفت : جام خوبه
داشتم عصبی می شدم
- بیا برو
رفت کنار خواستم برم دستمو گرفت
لباسمو از پشت باز کرد دستمو ول کرد دررو بست
متحیر از کارش همونجا نشستم پشت در تا اون لباس بپوشه چقدر خوابم میومد چشام داشت سنگین می شد در باز شد
- تو چرا اینجا نشستی
نگاش کردم لبخند زد شایدم چشام اشتباه می دید
- برو لباستو در بیار...نگاش کن مثله گربه شرکه
- حتما تو هم شرک هستی
- اره شرکم پاشو دیگه خوابمون رو پروندی
رفت بیرون بلند شدم رفتم تو اتاق پرو زود لباس عروس رو در اوردم حولمو که سفید بود برداشتم ورفتم حموم آخ راحت شدم حوله پوشیدم از حموم اومدم بیرون خدا رو شکر اون نبود می گفتن لباس رو تخت رو بپوشم رفتم جلو رو تخت یه لباس بود برش داشتم همش تور بود وحریر چشام چهارتا شد اینو بپوشم ؟! من که خیلی لباس داشتم این دیگه یعنی چی
موهام رو خشک کردم شونشون کردم از آینه خودمو نگاه کردم چقدر عوض شده بودم حالا من این لباسو باید می پوشیدم ؟!
۱۶.۵k
۱۹ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.