نیشخندی زد و گفت:
نیشخندی زد و گفت:
مگر این معشوقه ، دلبری میداند؟
مگر این چادری عهد قجر، عشوه هم می فهمد؟
راز صید پسران میداند؟
با دو جمله بکند مست دلی؟
با نگاهی همه فرهاد کند؟
همه مجنون بشوند؟
راه رفتن که کند منگ، دل هر پسری؛ هیچ میداند او؟
تو بگویم اصلا نازی در صدایش باشد؟
چشمک پر هوسی می فهمد چیست؟
جلوه ی تن، رخ زیبا و ادا ، ملتفت است؟
هیچ از لذت مستی و خندیدن داند؟
تاب گیسو بلد است؟
من همش زیر لبم خندیدم....
او چه داند تو چگونه دل من را بردی؟؟؟
او چه داند که زن و گوهر هستی چه بُوَد؟؟؟؟؟
یاد دیدار نخستین بودم....
با همه سادگی و حجب و حیا می رفتی
نه نگاهت به کسی ، نه زدی چشمک و نه یک خنده بیجا نه سخن...
نه تنت جلوه گر و عشوه کن مردی بود.نه صدایت نازک.
... به همین سادگی و زیبایی ، دل من را بردی...
نه فقط من که خدا هم خندید...
ماه بانو!
عسل چادریم!
ای به قربان حیایت بانو!
مرد اگر مرد بُوَد؛
لذتش، عفت توست...
چلچراغ نفسش چادر توست....
ای به قربان حجابت بانو!
همه عشق من از چادر توست....
تقدیم به همه بانوان چادری سرزمینمان
مگر این معشوقه ، دلبری میداند؟
مگر این چادری عهد قجر، عشوه هم می فهمد؟
راز صید پسران میداند؟
با دو جمله بکند مست دلی؟
با نگاهی همه فرهاد کند؟
همه مجنون بشوند؟
راه رفتن که کند منگ، دل هر پسری؛ هیچ میداند او؟
تو بگویم اصلا نازی در صدایش باشد؟
چشمک پر هوسی می فهمد چیست؟
جلوه ی تن، رخ زیبا و ادا ، ملتفت است؟
هیچ از لذت مستی و خندیدن داند؟
تاب گیسو بلد است؟
من همش زیر لبم خندیدم....
او چه داند تو چگونه دل من را بردی؟؟؟
او چه داند که زن و گوهر هستی چه بُوَد؟؟؟؟؟
یاد دیدار نخستین بودم....
با همه سادگی و حجب و حیا می رفتی
نه نگاهت به کسی ، نه زدی چشمک و نه یک خنده بیجا نه سخن...
نه تنت جلوه گر و عشوه کن مردی بود.نه صدایت نازک.
... به همین سادگی و زیبایی ، دل من را بردی...
نه فقط من که خدا هم خندید...
ماه بانو!
عسل چادریم!
ای به قربان حیایت بانو!
مرد اگر مرد بُوَد؛
لذتش، عفت توست...
چلچراغ نفسش چادر توست....
ای به قربان حجابت بانو!
همه عشق من از چادر توست....
تقدیم به همه بانوان چادری سرزمینمان
۴.۸k
۰۲ تیر ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.