یک روز از سرِ بی کاری به بچه های کلاس گفتم انشایی بنویسند
یک روز از سرِ بی کاری به بچههای کلاس گفتم انشایی بنویسند با این عنوان که " فقر بهتر است یا عطر ؟ "
قافیه ساختن از سرگرمیهایم بود. چند نفری از بچهها نوشتند " فقر " .
از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب میکردند. نوشته بودند که "فقر" خوب است چون چشم و گوش آدم را باز میکند و او را بیدار نگه میدارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش میکند ! "
عادت کرده بودند مجیز فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود !
فقط یکی از بچهها نوشته بود "عطر" !
انشایش را هنوز هم دارم، جالب بود. نوشته بود "عطر حسهای آدم را بیدار میکند که فقر آنها را خاموش کرده است ...! "
عصر بخیر
روزگارتون خوش عطر
قافیه ساختن از سرگرمیهایم بود. چند نفری از بچهها نوشتند " فقر " .
از بین علم و ثروت همیشه علم را انتخاب میکردند. نوشته بودند که "فقر" خوب است چون چشم و گوش آدم را باز میکند و او را بیدار نگه میدارد ولی عطر، آدم را بیهوش و مدهوش میکند ! "
عادت کرده بودند مجیز فقر را بگویند چون نصیبشان شده بود !
فقط یکی از بچهها نوشته بود "عطر" !
انشایش را هنوز هم دارم، جالب بود. نوشته بود "عطر حسهای آدم را بیدار میکند که فقر آنها را خاموش کرده است ...! "
عصر بخیر
روزگارتون خوش عطر
۴۱۱
۱۷ مهر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.