پارت بیست وسوم
#پارت_بیستوسوم
ترمه - چی بخرم برای تولد ملینا
رویا - من که به نتیجه ای نرسیدم
+نمیدونم
اوین - من چی بخرم که اصلا نمیشناسمش
کمی کرد و ادامه داد
اوین - راستی مگه شماها نباید با پسرا ی کادو ببرید
+ خب چرا الان باید دو نفر دو نفر ی کادو بدیم ماهم تو فکر اینیم چی بخریم
اوین - من براش ... براش امممممم ی لباس میگیرم 👗
رویا - مگه سایزش رو بلدی ؟
اوین - شما بهم بگید 😌
رویا - منم براش ی ساعت خوجل میگیرم⌚
+ خب منم ی گردنبند ساده ولی شیک باید بگیرم 😆 زیادیشه
ترمه - من چی بگیرم
+ شرط میبندم اگه منو براش کادو بگیری راحت تری
ترمه - اه اصلا میگم اروین بگیره
همه داخل اتاق بودیم اوین و رویا رفتن پایین
+ ترمه اروین چیزی بهت نگفت
ترمه اهی کشید و گفت : همون روزی که اون کارو کردیم نصفه شب بیدار شدم رفتم پایین تا اب بخورم اروینم روی مبل نشسته بود منم ی لیوان اب خودم خوردم یکی هم براش بردم و کنارش نشستم ازش پرسیدم چرا اینجا نشستی ؟ بهم گفت هیچی نیست بهش گفتم اگه هیچی نیست چرا اینجا نشستی گفت میگم هیچی نیست یکم بهم بر خورد برای همین بهش گفت حیف من که به فکرتم اونم بهم گفت مگه من بهت میگم به فکرم باش مگه من به فکرت بودم که تو به فکرمی بهش گفتم نکه امروز کلافه نبودی چون نبودم گفت امروز نگرانت بودم چون امانت مردم بودی ولی خب به غیر از اینم ..... حرفش رو ادامه نداد و بلندشد رفت دیگه از اون موقع کم حرف میزنیم
ترمه دستاشو گذاشت رو صورتش و با صدای لرزونی ادامه داد : میترسم ازم بدش بیاد
رفتم کنارش نشستم و داخل بغلم گرفتمش
+ چیزی نیست عزیزم حتما داره با علاقه اش کنار میاد تا بخواد بفهمه خیلی طول نمیکشه بهت قول میدم همین تابستون ی عروسی میوفتم وبعدش هم خاله میشم وای که چه کیفی داره
ترمه اشکاشو پاک کرد و باهم رفتیم پایین که باز ترمه با دیدن اروین که تو فکر بود ناراحت شد ولی به روی خودش نیاورد
رفتیم روی مبل دونفره نشستیم که با چیزی که دیدم پقی زدم زیر خنده 😂 😂
رادوین و ادرین پریده بودن به جون هم و کشتی میگرفتن حالا رو زمین هم نه روی مبل
+ میگم میخوای منم بیام کمکتون
رادوین - نه تو بپا ی وقت این اروین نپره روی ما که از بس چاق خفه میشیم
اروین - من چاقم ؟😠
رادوین - پ ن پ عمت چاقه
با این حرف رادوین ادرین دست از کشتی گرفت و پقی زد زیر خنده که پشتش رادوین زد زیر خنده
اروین - به چی میخندین
رادوین - به عمت میخندم که خیلی چاق بود
این وسط اوین هم زد زیر خنده
+ خب بگید ماهم بخندیم
رادوین - پارسال رفته بودیم تولد اروین بعد مارو به عمش که تازه از کانادا اومده بود معرفی کرد اخه ما دوستای خانوادگی بودیم عمه ی اروینم که نگم چقدر چاق بود اومد اوین رو بغل کرد که بدبخت نفسش گرفت بعدم میاد از اوین برای پسرش خاستگاری میکنه که اوین بهش ی باشگاه معرفی کرد که عمش حرس خورد وای خدا راه رفتنش که مشکل داشت با اون کفشاش 😂 از اول تا اخر جشن فقط مسخرش میکردیم
اروین پرید طرف رادوین که رادوین فرار کرد
+ اه بیاید بشینید ببینم دو تا خرس گنده افتادن به جون هم
اومدن دوتایی نشستن
+ میگم اروین تو خجالت نمیکشی تولد میگیری
اروین - نه چرا خجالت بکشم دلم میخواد تولد هزار سالگیم هم بگیرم که اخرین دندونم می اوفته😄
+ من دیگه حرفی ندارم و امیدوارم ۱۲۰ ساله بشی 😨
ادرین - خب ببینم چی میخواید بخرید برای تولد
نظرامون رو گفتیم که موافقت کردن و قرار شد بریم اماده بشیم
ی مانتوی سفید ساده با شلوار جین مشکی پوشیدم و شال مشکی هم سرم کردم و با عطر خوشبوم ی دوش گرفتم و ی رژ لب زدم
رفتیم بازار و خریدامون رو کردیم
لباسی که اوین گرفته بود ی لباس طلایی کوتاه بود با استین حلقه ای و کل لباس سنگ دوزی شده بود خیلی قشنگ بود
ساعت رویا هم فانتزی بود با رنگ بنفش و یاسی
منم ی گردنبند که روش عکس ماه نصفه که با نگین بود خریدم
ترمه هم بعد کلی گردش ی کتاب رمان گرفت
یادمه ملینا گفته بود کتاب خوندن رو دوست داره
خب حالا باید بگردیم برای پسرا لباس بگیریم
خریدا رو گذاشتیم داخل ماشین و بزن که بریم خرید برای پسرا
لباس من که ی لباس دکلته ی کوتاه قرمز بود خب پس ی لباس قرمز باید بگیریم
به پیشنهاد رویا رفتیم داخل ی فروشگاه بزرگ تا لباس بگیریم
ی کت و شلوار مشکی با لباس قرمز دادم دست ادرین که هم زمان رادوین و اروین رفتن داخل پرو که صدای حرف زدناشون میومد
ترمه - این همه جا اِلا باید داخل اتاق پرو حرف بزنید
رادوین - میگم شما که دارید لباس انتخاب میکنید و از هم نظر میخواید
ترمه - چی بخرم برای تولد ملینا
رویا - من که به نتیجه ای نرسیدم
+نمیدونم
اوین - من چی بخرم که اصلا نمیشناسمش
کمی کرد و ادامه داد
اوین - راستی مگه شماها نباید با پسرا ی کادو ببرید
+ خب چرا الان باید دو نفر دو نفر ی کادو بدیم ماهم تو فکر اینیم چی بخریم
اوین - من براش ... براش امممممم ی لباس میگیرم 👗
رویا - مگه سایزش رو بلدی ؟
اوین - شما بهم بگید 😌
رویا - منم براش ی ساعت خوجل میگیرم⌚
+ خب منم ی گردنبند ساده ولی شیک باید بگیرم 😆 زیادیشه
ترمه - من چی بگیرم
+ شرط میبندم اگه منو براش کادو بگیری راحت تری
ترمه - اه اصلا میگم اروین بگیره
همه داخل اتاق بودیم اوین و رویا رفتن پایین
+ ترمه اروین چیزی بهت نگفت
ترمه اهی کشید و گفت : همون روزی که اون کارو کردیم نصفه شب بیدار شدم رفتم پایین تا اب بخورم اروینم روی مبل نشسته بود منم ی لیوان اب خودم خوردم یکی هم براش بردم و کنارش نشستم ازش پرسیدم چرا اینجا نشستی ؟ بهم گفت هیچی نیست بهش گفتم اگه هیچی نیست چرا اینجا نشستی گفت میگم هیچی نیست یکم بهم بر خورد برای همین بهش گفت حیف من که به فکرتم اونم بهم گفت مگه من بهت میگم به فکرم باش مگه من به فکرت بودم که تو به فکرمی بهش گفتم نکه امروز کلافه نبودی چون نبودم گفت امروز نگرانت بودم چون امانت مردم بودی ولی خب به غیر از اینم ..... حرفش رو ادامه نداد و بلندشد رفت دیگه از اون موقع کم حرف میزنیم
ترمه دستاشو گذاشت رو صورتش و با صدای لرزونی ادامه داد : میترسم ازم بدش بیاد
رفتم کنارش نشستم و داخل بغلم گرفتمش
+ چیزی نیست عزیزم حتما داره با علاقه اش کنار میاد تا بخواد بفهمه خیلی طول نمیکشه بهت قول میدم همین تابستون ی عروسی میوفتم وبعدش هم خاله میشم وای که چه کیفی داره
ترمه اشکاشو پاک کرد و باهم رفتیم پایین که باز ترمه با دیدن اروین که تو فکر بود ناراحت شد ولی به روی خودش نیاورد
رفتیم روی مبل دونفره نشستیم که با چیزی که دیدم پقی زدم زیر خنده 😂 😂
رادوین و ادرین پریده بودن به جون هم و کشتی میگرفتن حالا رو زمین هم نه روی مبل
+ میگم میخوای منم بیام کمکتون
رادوین - نه تو بپا ی وقت این اروین نپره روی ما که از بس چاق خفه میشیم
اروین - من چاقم ؟😠
رادوین - پ ن پ عمت چاقه
با این حرف رادوین ادرین دست از کشتی گرفت و پقی زد زیر خنده که پشتش رادوین زد زیر خنده
اروین - به چی میخندین
رادوین - به عمت میخندم که خیلی چاق بود
این وسط اوین هم زد زیر خنده
+ خب بگید ماهم بخندیم
رادوین - پارسال رفته بودیم تولد اروین بعد مارو به عمش که تازه از کانادا اومده بود معرفی کرد اخه ما دوستای خانوادگی بودیم عمه ی اروینم که نگم چقدر چاق بود اومد اوین رو بغل کرد که بدبخت نفسش گرفت بعدم میاد از اوین برای پسرش خاستگاری میکنه که اوین بهش ی باشگاه معرفی کرد که عمش حرس خورد وای خدا راه رفتنش که مشکل داشت با اون کفشاش 😂 از اول تا اخر جشن فقط مسخرش میکردیم
اروین پرید طرف رادوین که رادوین فرار کرد
+ اه بیاید بشینید ببینم دو تا خرس گنده افتادن به جون هم
اومدن دوتایی نشستن
+ میگم اروین تو خجالت نمیکشی تولد میگیری
اروین - نه چرا خجالت بکشم دلم میخواد تولد هزار سالگیم هم بگیرم که اخرین دندونم می اوفته😄
+ من دیگه حرفی ندارم و امیدوارم ۱۲۰ ساله بشی 😨
ادرین - خب ببینم چی میخواید بخرید برای تولد
نظرامون رو گفتیم که موافقت کردن و قرار شد بریم اماده بشیم
ی مانتوی سفید ساده با شلوار جین مشکی پوشیدم و شال مشکی هم سرم کردم و با عطر خوشبوم ی دوش گرفتم و ی رژ لب زدم
رفتیم بازار و خریدامون رو کردیم
لباسی که اوین گرفته بود ی لباس طلایی کوتاه بود با استین حلقه ای و کل لباس سنگ دوزی شده بود خیلی قشنگ بود
ساعت رویا هم فانتزی بود با رنگ بنفش و یاسی
منم ی گردنبند که روش عکس ماه نصفه که با نگین بود خریدم
ترمه هم بعد کلی گردش ی کتاب رمان گرفت
یادمه ملینا گفته بود کتاب خوندن رو دوست داره
خب حالا باید بگردیم برای پسرا لباس بگیریم
خریدا رو گذاشتیم داخل ماشین و بزن که بریم خرید برای پسرا
لباس من که ی لباس دکلته ی کوتاه قرمز بود خب پس ی لباس قرمز باید بگیریم
به پیشنهاد رویا رفتیم داخل ی فروشگاه بزرگ تا لباس بگیریم
ی کت و شلوار مشکی با لباس قرمز دادم دست ادرین که هم زمان رادوین و اروین رفتن داخل پرو که صدای حرف زدناشون میومد
ترمه - این همه جا اِلا باید داخل اتاق پرو حرف بزنید
رادوین - میگم شما که دارید لباس انتخاب میکنید و از هم نظر میخواید
۳۰.۰k
۲۵ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.