چیزی را بهانه کن برگرد...
چیزی را بهانه کن برگرد...
وانمود کن آمدی دنبال آن شال مشکی ...
یا نه برای شناسنامه برداشتن برگشتی...
بیا طاقچه را به هم بریز و ...
همین طور جلوی چشم من...
این سو و آن سو برو ...
به روی خودت نیاور که...
دلت می خواهد چمدانت را باز کنی...
بمانی به هوای خستگی در کردن...
و کلافه از کجاست..؟
کو..؟ گفتن ها
بنشین، آری بنشین...
نشستن یعنی بودن
کمی بیشتر بودن
یعنی نیم نگاهی ...
دوباره به هم انداختن
یعنی گرفتن دست های تو ...
و آغازِ ِ "جان ِ من نرو بمان" های من.
وانمود کن آمدی دنبال آن شال مشکی ...
یا نه برای شناسنامه برداشتن برگشتی...
بیا طاقچه را به هم بریز و ...
همین طور جلوی چشم من...
این سو و آن سو برو ...
به روی خودت نیاور که...
دلت می خواهد چمدانت را باز کنی...
بمانی به هوای خستگی در کردن...
و کلافه از کجاست..؟
کو..؟ گفتن ها
بنشین، آری بنشین...
نشستن یعنی بودن
کمی بیشتر بودن
یعنی نیم نگاهی ...
دوباره به هم انداختن
یعنی گرفتن دست های تو ...
و آغازِ ِ "جان ِ من نرو بمان" های من.
۱.۶k
۱۳ مرداد ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.