هوای دولتِ مشرق سفیر ِباران شد
هوای دولتِ مشرق سفیر ِباران شد
و چترهای دله ما سریر ِباران شد
کویره سر به هوایِ به آسمان محتاج
دچار مرحمت سر به زیر باران شد
قناتِ مرده ی ما را دوباره احیا کرد
و دشت های ترک خورده ، سیر باران شد
و چشم ها همه در مسیر او خیسند
شگفت بدرقه ای در مسیر باران شد
چه رنگ ها که به هم دستِ بیعت آوردند
کمانی از برکات غدیر باران شد
ترانه های بهاری دل مرا برده ست
صدای سوت قطاری، دل مرا برده ست
مسافرم به دیاری ببند بار مرا
به عزم دیدن یاری ببند بار مرا
سفر، شروع فراق است باخبر هستم
اگرچه دوست نداری؛ ببند بار مرا
بیان قِصه دراز است اندکی بنشین
بگویمت به چه کاری ببند بار مرا؟
مرا هوای گلی در سر است، می بینی
برای منصب خاری ببند بار مرا
ببین درون دلم شوق و بیقراری را
به قصد کسب قراری ببند بار مرا
تمام راه، من و جاده حرف ها زده ایم
غریب گرچه ولی، سربه آشنا زده ایم
پس از سلام، جواب سلام لازم نیست؟
برای زخمی راه، التیام لازم نیست؟
رسیدنم به تو واجب ترین نیازم بود
وگرنه باقی درخواست هام، لازم نیست
(مصطفی صابر خراسانی)
و چترهای دله ما سریر ِباران شد
کویره سر به هوایِ به آسمان محتاج
دچار مرحمت سر به زیر باران شد
قناتِ مرده ی ما را دوباره احیا کرد
و دشت های ترک خورده ، سیر باران شد
و چشم ها همه در مسیر او خیسند
شگفت بدرقه ای در مسیر باران شد
چه رنگ ها که به هم دستِ بیعت آوردند
کمانی از برکات غدیر باران شد
ترانه های بهاری دل مرا برده ست
صدای سوت قطاری، دل مرا برده ست
مسافرم به دیاری ببند بار مرا
به عزم دیدن یاری ببند بار مرا
سفر، شروع فراق است باخبر هستم
اگرچه دوست نداری؛ ببند بار مرا
بیان قِصه دراز است اندکی بنشین
بگویمت به چه کاری ببند بار مرا؟
مرا هوای گلی در سر است، می بینی
برای منصب خاری ببند بار مرا
ببین درون دلم شوق و بیقراری را
به قصد کسب قراری ببند بار مرا
تمام راه، من و جاده حرف ها زده ایم
غریب گرچه ولی، سربه آشنا زده ایم
پس از سلام، جواب سلام لازم نیست؟
برای زخمی راه، التیام لازم نیست؟
رسیدنم به تو واجب ترین نیازم بود
وگرنه باقی درخواست هام، لازم نیست
(مصطفی صابر خراسانی)
۳.۲k
۲۶ تیر ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.