ماه خاموش🔞
#ماه_خاموش🔞
#پارت۱۰
به کوئین نگاه کردم
- گند زدم ...؟
سر تکون داد
- اما وقتی برگشتی سمتش چشم هاش برق زد
اینو گفتو به تنم اشاره کرد
کلافه لباس فرممو پوشیدم
- همینم مونده بود بازرس اینجا منو لخت ببینه
- نگران نباش دزیره یکم باهاش مهربون باش همه چی حل میشه
قبل از اینکه دستم بهش برسه تا تلافی این حرفشو در بیارم کوئین جا خالی داد و به سمت در خروج رفت
لباس فرممو پوشیدم
یه پیراهن آبی پر رنگ ساده بود
من مسئول کنترل تاریخ انقضا محصولات بودم و این لباس فرم متفاوت ما بود
مسئول چیدمان محصولات بلوز و شلوار یه سره بود لباس فرمشون
مسئول صندق ها لباس مشابه من اما با رنگ صورتی داشتن
کتونی سفیدم رو هم پوشیدم
کارت شناسائیمو به سینه ام زدم و موبایلمو گذاشتم تو جیبم
تو آینه به خودم نگاه کردم
- خب دزیره ... بریم ببینیم این روز مزخرف چطور ادامه پیدا میکنه
سم :
برای اینکه کسی مشکوک نشه اول چندتا از کارمند های دیگه رو خواستم اتاقم
اما وقتی دزیره رو صدا کردم گفتن هنوز نیومده
اینهمه مدت که زیر نظر داشتمش تا حالا دیر نکرده بود
نگران شدم نکنه نخواد بیاد سر کار که مگی گفت اومده و تو رخت کنه
رفتم صداش کنم اما با اون صحنه رو به رو شدم
حیف که پشت در کمدش مخفی شد
تازه داشتم دقیق بررسیش میکردم
حالا با چیزی که دیدم
اشتیاقم برای تجربه کردنش بیشتر شده بود
برگشتم دفترم و منتظر موندم تا بیاد
چند دقیقه گذشت که صدای تقه آرومی به در اتاقم خورد
- بفرمائید ......
#پارت۱۰
به کوئین نگاه کردم
- گند زدم ...؟
سر تکون داد
- اما وقتی برگشتی سمتش چشم هاش برق زد
اینو گفتو به تنم اشاره کرد
کلافه لباس فرممو پوشیدم
- همینم مونده بود بازرس اینجا منو لخت ببینه
- نگران نباش دزیره یکم باهاش مهربون باش همه چی حل میشه
قبل از اینکه دستم بهش برسه تا تلافی این حرفشو در بیارم کوئین جا خالی داد و به سمت در خروج رفت
لباس فرممو پوشیدم
یه پیراهن آبی پر رنگ ساده بود
من مسئول کنترل تاریخ انقضا محصولات بودم و این لباس فرم متفاوت ما بود
مسئول چیدمان محصولات بلوز و شلوار یه سره بود لباس فرمشون
مسئول صندق ها لباس مشابه من اما با رنگ صورتی داشتن
کتونی سفیدم رو هم پوشیدم
کارت شناسائیمو به سینه ام زدم و موبایلمو گذاشتم تو جیبم
تو آینه به خودم نگاه کردم
- خب دزیره ... بریم ببینیم این روز مزخرف چطور ادامه پیدا میکنه
سم :
برای اینکه کسی مشکوک نشه اول چندتا از کارمند های دیگه رو خواستم اتاقم
اما وقتی دزیره رو صدا کردم گفتن هنوز نیومده
اینهمه مدت که زیر نظر داشتمش تا حالا دیر نکرده بود
نگران شدم نکنه نخواد بیاد سر کار که مگی گفت اومده و تو رخت کنه
رفتم صداش کنم اما با اون صحنه رو به رو شدم
حیف که پشت در کمدش مخفی شد
تازه داشتم دقیق بررسیش میکردم
حالا با چیزی که دیدم
اشتیاقم برای تجربه کردنش بیشتر شده بود
برگشتم دفترم و منتظر موندم تا بیاد
چند دقیقه گذشت که صدای تقه آرومی به در اتاقم خورد
- بفرمائید ......
۲.۴k
۱۵ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.