دیدمش ........
دیدمش ........
تنم لرزید دلم خواست محو تماشایش باشم
دلم خواست تا آخر عمر به او خیره باشم دلم خواست
اما این شرم نگذاشت ؛
چون بنفشه ای سر به زیر افکندم
به زمین خیره شدم و او به آرامی ازکنارم گذر کرد
با خطی از عطر دورم حصار کشید
این دلخواه ترین اسارتی است
که عادلانه ترین حکمش حبس ابد من است....
تنم لرزید دلم خواست محو تماشایش باشم
دلم خواست تا آخر عمر به او خیره باشم دلم خواست
اما این شرم نگذاشت ؛
چون بنفشه ای سر به زیر افکندم
به زمین خیره شدم و او به آرامی ازکنارم گذر کرد
با خطی از عطر دورم حصار کشید
این دلخواه ترین اسارتی است
که عادلانه ترین حکمش حبس ابد من است....
۸۴۷
۰۹ بهمن ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.