خاک لب تشنه ی من غیر عطش هیچ ندید
خاک لب تشنه ی من غیر عطش هیچ ندید
آسمان هم که به داد دل پاکش نرسید
آب بی دغدغه از حافظه ی خاک گذشت
مثل یک قطره که بی حوصله از کوه چکید
روی لبهای ترک خورده ی این دشت کویر
باز هم زمزمه ی نم نم باران خشکید
نه که اندیشه ی گل سبز نشد در دل دشت،
گویی از تشنگی این آیه ی زیبا پوسید
آب رویای کویر است ولی از سر خاک
با پر پرتوِ سوزنده ی خورشید پرید
نخل آفت زده با تجربه ی بی آبی
از بد حادثه وز قحطی باران ترسید
غم پنهان شده در دامن نخلستان را
آسمان هم که به داد دل پاکش نرسید
آب بی دغدغه از حافظه ی خاک گذشت
مثل یک قطره که بی حوصله از کوه چکید
روی لبهای ترک خورده ی این دشت کویر
باز هم زمزمه ی نم نم باران خشکید
نه که اندیشه ی گل سبز نشد در دل دشت،
گویی از تشنگی این آیه ی زیبا پوسید
آب رویای کویر است ولی از سر خاک
با پر پرتوِ سوزنده ی خورشید پرید
نخل آفت زده با تجربه ی بی آبی
از بد حادثه وز قحطی باران ترسید
غم پنهان شده در دامن نخلستان را
۲.۴k
۲۱ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.