💠 یک داستان کوتاه انگلیسی به همراه ترجمه ی آن 👇 😂 🙈
💠 یک داستان کوتاه انگلیسی به همراه ترجمه ی آن 👇 😂 🙈
Mrs Jones did not have a husband, but she had two sons. They were big, strong boys, but they were lazy. On Saturdays they did not go to school, and then their mother always said, ‘Please cut the grass in the garden this afternoon, boys.’ The boys did not like it, but they always did it.
Then somebody gave one of the boys a magazine, and he saw a picture of a beautiful lawn-mower in it. There was a seat on it, and there was a woman on the seat.
The boy took the picture to his mother and brother and said to them, ‘Look, that woman’s sitting on the lawn-mower and driving it and cutting the grass. We want one of those.’
‘One of those lawn-mowers?’ his mother asked.
‘No,’ the boy said. ‘We want one of those women. Then she can cut the grass every week.’
♻ ️ ترجمه ی فارسی ( اصفانی ☺ ️)
خانومی جونز شوور نداشد ، اما دو تا پسر داشد . بِچاش هیکلاا خُبی داشتن ولی بی بخار و ریقماسی بودن 🙈 آ شمبا به مدرسه نیمی رفتند ( خاک تو سرشون ✋ .) او همیش ننشون به آنها می گفد: اوی جیزی جیگر گرفدا اَمروز بَد عِز ظهر چمنا باغاآ بیچینید میخوام برا آقا نداشد دون آشی بلگ دورس کونم 🍜
پسرااآ عِز این کار خوششون نیمیمد اووخ با روشی پاچه بالا زِدَن همیش این کار را انجام می دادند 😂 🙈
تا اینکه روزی عِز روزاا ی بابای مجلهای به یکی عِز پسرا داد ، آ اونم تصویری از یک چمزنا که شهرداری خوراسگون دارد در آن دید. یخده که خُب نیگا کرد ی دخدری تر گل برگلی سواری چمن زنه دید 💃 😂
پسرِ مجله را وَری داداش آ مادِرش برد و به آنها گفد : ننه زنه را نیگاه کونید که رو چمزنه نیشسته آ باش کار میکوند آ چمنا را می چیند ما یکی عز اینا میخوای یم .
ننش پرسید : یکی عِز چمنزنا را ؟
پِسِره گفت : اب بَ دا ننه،ننه یکی عِز اون زنا که هر هفته چمنا را بیچیند 😐 😭 😜 😂
خب شنوندگانی عزیز قصه یی ما به سر رسید قلاقه به خونش نرسید 🐧
امیدوارم با لهجه انیگیلسی بخونید که لهجدونم خب بشد
Mrs Jones did not have a husband, but she had two sons. They were big, strong boys, but they were lazy. On Saturdays they did not go to school, and then their mother always said, ‘Please cut the grass in the garden this afternoon, boys.’ The boys did not like it, but they always did it.
Then somebody gave one of the boys a magazine, and he saw a picture of a beautiful lawn-mower in it. There was a seat on it, and there was a woman on the seat.
The boy took the picture to his mother and brother and said to them, ‘Look, that woman’s sitting on the lawn-mower and driving it and cutting the grass. We want one of those.’
‘One of those lawn-mowers?’ his mother asked.
‘No,’ the boy said. ‘We want one of those women. Then she can cut the grass every week.’
♻ ️ ترجمه ی فارسی ( اصفانی ☺ ️)
خانومی جونز شوور نداشد ، اما دو تا پسر داشد . بِچاش هیکلاا خُبی داشتن ولی بی بخار و ریقماسی بودن 🙈 آ شمبا به مدرسه نیمی رفتند ( خاک تو سرشون ✋ .) او همیش ننشون به آنها می گفد: اوی جیزی جیگر گرفدا اَمروز بَد عِز ظهر چمنا باغاآ بیچینید میخوام برا آقا نداشد دون آشی بلگ دورس کونم 🍜
پسرااآ عِز این کار خوششون نیمیمد اووخ با روشی پاچه بالا زِدَن همیش این کار را انجام می دادند 😂 🙈
تا اینکه روزی عِز روزاا ی بابای مجلهای به یکی عِز پسرا داد ، آ اونم تصویری از یک چمزنا که شهرداری خوراسگون دارد در آن دید. یخده که خُب نیگا کرد ی دخدری تر گل برگلی سواری چمن زنه دید 💃 😂
پسرِ مجله را وَری داداش آ مادِرش برد و به آنها گفد : ننه زنه را نیگاه کونید که رو چمزنه نیشسته آ باش کار میکوند آ چمنا را می چیند ما یکی عز اینا میخوای یم .
ننش پرسید : یکی عِز چمنزنا را ؟
پِسِره گفت : اب بَ دا ننه،ننه یکی عِز اون زنا که هر هفته چمنا را بیچیند 😐 😭 😜 😂
خب شنوندگانی عزیز قصه یی ما به سر رسید قلاقه به خونش نرسید 🐧
امیدوارم با لهجه انیگیلسی بخونید که لهجدونم خب بشد
۸.۵k
۲۴ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.