روزی که عاشقش شدم را نمی دانم ولی روزی که فهمیدم عاشقش شد
روزی که عاشقش شدم را نمی دانم ولی روزی که فهمیدم عاشقش شدم روزی بود که با دیگری دیدمش بغضم گرفت مثل بچه ای که پشتیبانش را از او گرفته اند دیگر با زبانم با او سخن نمیگفتم با چشمانم با دستان کوچکی که از فرط عشق می لرزید با قلبی که بیشتر از هر زمانی میزد با او سخن می گفتم، همیشه آرزو داشتم به گرمترین و آرامش بخش ترین قلمرو جهان ینی آغوشش بروم بو بکشم عطر نایاب وجودش را،
او خوده عشق بود برایم،همه چیزش با همه فرق داشت حتی خندیدنش
دوست داشتم لحظاتی را که بود
درست است مال من نبود اما بود
شده بودم همچون مادری که با عشق فقط حضور فرزندش را از او میخواهد نه هیچ چیز دیگر
شاید سالها بعد دست سرنوشت مارا به هم رساند آن روز برایش میگویم که نام اصلیش عشق است!
#بانو
او خوده عشق بود برایم،همه چیزش با همه فرق داشت حتی خندیدنش
دوست داشتم لحظاتی را که بود
درست است مال من نبود اما بود
شده بودم همچون مادری که با عشق فقط حضور فرزندش را از او میخواهد نه هیچ چیز دیگر
شاید سالها بعد دست سرنوشت مارا به هم رساند آن روز برایش میگویم که نام اصلیش عشق است!
#بانو
۱.۰k
۱۶ فروردین ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.