با توام
با توام
ای آشنای غریبه
خاطرت هست که از خزان قلبت
چه بهاری برایم ساختی؟
خاطرت هست که از تاریکی قلبت
چه خورشیدی به قلبم تاباندی؟
اکنون تمام آن گلهای بهاری خشکیده اند
و خورشید تابان در قلبم غروب کرده است
نمیدانم چه شد که اینچنین پر شور آمده بودی
و بیشتر نمیدانمت وقتی فکر میکنم حقیقی نبودی
#سماء_قنبرزاده
ای آشنای غریبه
خاطرت هست که از خزان قلبت
چه بهاری برایم ساختی؟
خاطرت هست که از تاریکی قلبت
چه خورشیدی به قلبم تاباندی؟
اکنون تمام آن گلهای بهاری خشکیده اند
و خورشید تابان در قلبم غروب کرده است
نمیدانم چه شد که اینچنین پر شور آمده بودی
و بیشتر نمیدانمت وقتی فکر میکنم حقیقی نبودی
#سماء_قنبرزاده
۳۳۳
۰۱ دی ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.