دوستت می دارم و بیهوده پنهان می کنم
دوستت می دارم و بیهوده پنهان می کنم
خلق می دانند و من انکار ایشان می کنم
عشق بی هنگام من تا از گریبان سر کشید،
از غم رسوا شدن، سر در گریبان می کنم
دست عشقت بند زرین زد به پایم ، این زمان،
کاین سیه کاری به موی نقره افشان می کنم
سینه پر حسرت و سیمای خندانم ببین
زیر چتر نسترن، آتش، فروزان می کنم
دیده بر هم می نهم تا بسته ماند سر عشق
این حباب ساده را سر پوش توفان می کنم
این من و این دامن و این مستی آغوش تو
تا چه مستوری من آلوده دامان می کنم
دست و پا گم کرده و آشفته می مانم به جای
نعمت وصل تو را، اینگونه کفران می کنم
ای شگرف ای شگرف ، ای پرشور ، ای دریای عشق!
در وجودت خویش را چون قطره ویران می کنم
تا چراغانی کنم راه تو را، هر شامگاه
اشک شوقی، نو به نو، آویز مژگان می کنم
زان نگاه کهربائی، چاره فرمان بردن است
هر چه می خواهی بگو! آن می کنم، آن می کنم
خلق می دانند و من انکار ایشان می کنم
عشق بی هنگام من تا از گریبان سر کشید،
از غم رسوا شدن، سر در گریبان می کنم
دست عشقت بند زرین زد به پایم ، این زمان،
کاین سیه کاری به موی نقره افشان می کنم
سینه پر حسرت و سیمای خندانم ببین
زیر چتر نسترن، آتش، فروزان می کنم
دیده بر هم می نهم تا بسته ماند سر عشق
این حباب ساده را سر پوش توفان می کنم
این من و این دامن و این مستی آغوش تو
تا چه مستوری من آلوده دامان می کنم
دست و پا گم کرده و آشفته می مانم به جای
نعمت وصل تو را، اینگونه کفران می کنم
ای شگرف ای شگرف ، ای پرشور ، ای دریای عشق!
در وجودت خویش را چون قطره ویران می کنم
تا چراغانی کنم راه تو را، هر شامگاه
اشک شوقی، نو به نو، آویز مژگان می کنم
زان نگاه کهربائی، چاره فرمان بردن است
هر چه می خواهی بگو! آن می کنم، آن می کنم
۳.۱k
۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.