پشت ویترین ساعت فروشی ایستاده بودم، ساعتها رو که نگاه میک
پشت ویترین ساعت فروشی ایستاده بودم، ساعتها رو که نگاه میکردم دیدم هیچ ساعتی به قشنگی ساعتی که دور هم هستیم. نیس...
لحظات پایانی سال94مبارکシ
بوی نو شدن می آید...ولی تو
همیشه رفیق کهنه ی من بمان...
گندم های هفت سین به گندمهای آسیاب گفتند: قصه ی ماگرچه نان نداشت اما پایانی سبزداشت.پایان امسالت سبز باد.
آرزویم برایت این است:
در میان مردمی که می دوند برای "زنده بودن"
آرام قدم برداری برای"زندگی کردن"
لحظات پایانی سال94مبارکシ
بوی نو شدن می آید...ولی تو
همیشه رفیق کهنه ی من بمان...
گندم های هفت سین به گندمهای آسیاب گفتند: قصه ی ماگرچه نان نداشت اما پایانی سبزداشت.پایان امسالت سبز باد.
آرزویم برایت این است:
در میان مردمی که می دوند برای "زنده بودن"
آرام قدم برداری برای"زندگی کردن"
۱.۹k
۲۹ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.