❤بسم الله الرحمن الرحیم❤
❤بسم الله الرحمن الرحیم❤
میخوام داستان محجبه شدنم و واس شما دوستای گلم بگم
من قبل محجبه شدنم دخترمانتویی بودم خودم هم الان خجالت میکشم بگم از لباس پوشیدن قبلاام..
اینم بگم تا اول راهنمایی چادری بودم ولی چادرو دوس نداشتم چادرمو برداشتم و مانتویی بودم واسم فرقی نمیکرد موهام بیرون باشه ...
داستان محجبه شدنم از زمانی شروع شد که من به سفر راهیان نور رفتم پارسالم رفته بودم ولی امسال حال و هواش فرق میکرد
امسال دوستام ثبت نام نکردن ولی من خیلی اصرار داشتم برم این سفرو ...
جمعه راهیه سفرشدم فرداصبح رسیدیم جنوب با راوی سفرمون دوست شدم خانم خوب و دوست داشتنی بودن اطلاعاتی درباره جاهای دیدنی که میرفتیم میدادن، منم خیلی از حجابشون خوشم میومد و سوالایی ازشون پرسیدم من خیلی دوست دارم چادری شم ولی نه الان بعد ازدواج چادری میشم الان وقت جوونی کردن ،بهم گفت تو دنبال بهانه ایی که چادری نشی یا دل خودتو راضی کنی که حتما بعد ازدواج چادری میشی ،راس میگفت من دنبال بهانه بودم ،ی هدیه ایی واس خودم خریدم تو پادگان دوکوهه کتاب (من زنده ام ) دوستم بهم معرفی کردش بخاطر سوالایی که درباره حجاب ازش میپرسیدم ،گفتم از اول شما چادری بودید گفتش ن گفتم میشه تعریف کنی محجبه شدنت و بعدش گفت بهت ی پیشنهاد میکنم این کتابو بخون سوالی داشتی من بهت میگم اسم کتابه من زنده ام از خانم معصومه آباد خیلی زیبا زندگیشونو بازگوکرد ازانقلاب و جنگ و اسارتشان و سختی هایشان.
واقعا کتاب خوبی بود برا من، دوره اسارتشانو سختی هاشون (از دوستمم تشکر میکنم بخاطر این کتاب ) خیلی کمکم کرد، داشتیم میرفتیم بازدید از جایی،خانم راوی تو ی نایلون که کاغذای رنگارنگی که تو هر کدوم یه نوشته ای بود که پایین نوشته بود از طرف شهدا بعد خوندن اون نوشته 14صلوات باید میفرستادیم چشامو بستمو ی دونه از کاغذای رنگی برداشتم نوشته بود،(دوست من سلام
امیدوارم با عفت و حجابت حافظ خون شهداباشی،ازطرف شهدا) بعد خوندن صلواتو فرستادم ،گریه ام گرفته بود یعنی میشه خدا منم چادری شم واس دل خودم ، دوستام تعجب کردن واس من این جمله دربیاد وباورهم نمیکردن که الان محجبه بشم (ولی رفتارای بعضیا اذیتم میکرد یا تیکه هایی که مینداختن که خوابنماشده و چیزی شده که چادری شده .....).واس یکی از دوستام نوشته بود ان شاالله دستت ب ضریح امام حسین(ع)برسه ،دوستم خیلی خوشحال شد باخوندنش عاشقه امام حسینه(ع) آروزش رفتن ب کربلاس.❤
از اون شب که اون نوشته رو خوندم فکرایی که کردم تصمیم گرفتم چادری شم شاید باورتون نشه ولی این سفر انگار واس من ی معجزه بودی،انگار همه چیز دست ب دست هم داده بودن که من چادری شم ،از شهدا خیلی ممنونم حال و هوام خیلی بهتر شده از وقتی سفرو رفتم ، دوست خوب چادری هم تو سفرپیداکردم رفتاراش کاراش روم خیلی تاثیرگذاشته ،راوی سفرمون هم الان بهترین دوستم و مث خواهر بزرگتر برام هستن تو سفرخیلی کمک کردن تا حجابو بیشتر بشناسم ،طرز پوشش گذشته ام ناراحتم میکنه ولی خوشحالم شهدادوستم داشتن و کمکم کردن با تغییر رفتارمو و پوششم دوباره متولد بشم ب راه درستی حرکت کنمو زندگیمو پیش ببرم
ان شاالله خانم حضرت فاطمه زهرا(س) کمکم کنه محافظ امانتشون باشم .
#چادر_خاکی#حجاب#متحول#من_حجاب_را_دوست_دارم#فکرنو
میخوام داستان محجبه شدنم و واس شما دوستای گلم بگم
من قبل محجبه شدنم دخترمانتویی بودم خودم هم الان خجالت میکشم بگم از لباس پوشیدن قبلاام..
اینم بگم تا اول راهنمایی چادری بودم ولی چادرو دوس نداشتم چادرمو برداشتم و مانتویی بودم واسم فرقی نمیکرد موهام بیرون باشه ...
داستان محجبه شدنم از زمانی شروع شد که من به سفر راهیان نور رفتم پارسالم رفته بودم ولی امسال حال و هواش فرق میکرد
امسال دوستام ثبت نام نکردن ولی من خیلی اصرار داشتم برم این سفرو ...
جمعه راهیه سفرشدم فرداصبح رسیدیم جنوب با راوی سفرمون دوست شدم خانم خوب و دوست داشتنی بودن اطلاعاتی درباره جاهای دیدنی که میرفتیم میدادن، منم خیلی از حجابشون خوشم میومد و سوالایی ازشون پرسیدم من خیلی دوست دارم چادری شم ولی نه الان بعد ازدواج چادری میشم الان وقت جوونی کردن ،بهم گفت تو دنبال بهانه ایی که چادری نشی یا دل خودتو راضی کنی که حتما بعد ازدواج چادری میشی ،راس میگفت من دنبال بهانه بودم ،ی هدیه ایی واس خودم خریدم تو پادگان دوکوهه کتاب (من زنده ام ) دوستم بهم معرفی کردش بخاطر سوالایی که درباره حجاب ازش میپرسیدم ،گفتم از اول شما چادری بودید گفتش ن گفتم میشه تعریف کنی محجبه شدنت و بعدش گفت بهت ی پیشنهاد میکنم این کتابو بخون سوالی داشتی من بهت میگم اسم کتابه من زنده ام از خانم معصومه آباد خیلی زیبا زندگیشونو بازگوکرد ازانقلاب و جنگ و اسارتشان و سختی هایشان.
واقعا کتاب خوبی بود برا من، دوره اسارتشانو سختی هاشون (از دوستمم تشکر میکنم بخاطر این کتاب ) خیلی کمکم کرد، داشتیم میرفتیم بازدید از جایی،خانم راوی تو ی نایلون که کاغذای رنگارنگی که تو هر کدوم یه نوشته ای بود که پایین نوشته بود از طرف شهدا بعد خوندن اون نوشته 14صلوات باید میفرستادیم چشامو بستمو ی دونه از کاغذای رنگی برداشتم نوشته بود،(دوست من سلام
امیدوارم با عفت و حجابت حافظ خون شهداباشی،ازطرف شهدا) بعد خوندن صلواتو فرستادم ،گریه ام گرفته بود یعنی میشه خدا منم چادری شم واس دل خودم ، دوستام تعجب کردن واس من این جمله دربیاد وباورهم نمیکردن که الان محجبه بشم (ولی رفتارای بعضیا اذیتم میکرد یا تیکه هایی که مینداختن که خوابنماشده و چیزی شده که چادری شده .....).واس یکی از دوستام نوشته بود ان شاالله دستت ب ضریح امام حسین(ع)برسه ،دوستم خیلی خوشحال شد باخوندنش عاشقه امام حسینه(ع) آروزش رفتن ب کربلاس.❤
از اون شب که اون نوشته رو خوندم فکرایی که کردم تصمیم گرفتم چادری شم شاید باورتون نشه ولی این سفر انگار واس من ی معجزه بودی،انگار همه چیز دست ب دست هم داده بودن که من چادری شم ،از شهدا خیلی ممنونم حال و هوام خیلی بهتر شده از وقتی سفرو رفتم ، دوست خوب چادری هم تو سفرپیداکردم رفتاراش کاراش روم خیلی تاثیرگذاشته ،راوی سفرمون هم الان بهترین دوستم و مث خواهر بزرگتر برام هستن تو سفرخیلی کمک کردن تا حجابو بیشتر بشناسم ،طرز پوشش گذشته ام ناراحتم میکنه ولی خوشحالم شهدادوستم داشتن و کمکم کردن با تغییر رفتارمو و پوششم دوباره متولد بشم ب راه درستی حرکت کنمو زندگیمو پیش ببرم
ان شاالله خانم حضرت فاطمه زهرا(س) کمکم کنه محافظ امانتشون باشم .
#چادر_خاکی#حجاب#متحول#من_حجاب_را_دوست_دارم#فکرنو
۸.۸k
۰۶ آذر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.