در جستجوی عقل
از کتاب در جستجوی عقل
تألیف:«استاد علی اکبر خانجانی »
۲۹- عقل، انسانیت خداوند است. یعنی خداوند به نور عقل است که از انسان رخ می نماید. یعنی عدم به نور عقل است که از نیستی به هستی میآید و این راه پیدایش انسان و انسانیت است که خوانائی و منطقش قرآنی است. و قرآن هم منطق عقل است یعنی عقل گویا!
۳۰- آنکه خود را در خود جستجو میکند محمدی است و چون خود را یافت علوی است و چون هستی بخش شد فاطمی است: چیستی، هستی، هستی بخش! و این سه درجه از عقل و تعقل است.
۳۱ -ولی آنکه خود را در بیرون از خود جستجو میکند در غیر خود گم میشود .و این راه بیرون از عقل است که همان راه جهالت و غفلت و ضلالت است.
۳۲- آدمی هم بر روی زمین در حرکت و جستجوی حق وجود خویشتن است و هم در درون خویش! و زمین نیز هم به دور خویش و هم بر مدار خورشید در جستجوی مشابه است. و منظومه شمسی هم در بطن کهکشان راه شیری در حرکت و جستجوست. و خود کهکشان راه شیری هم در فضای لامتناهی در حرکت و جستجو حق وجود خویش است و کل این فضای لامتناهی که چیزی جز روابط ذرات و کرات و کهکشانها نیست در درون خویش به جستجوی حق وجود خویش است که همه چیز در بطن آن در جستجوی حق وجود خویشند و خود این فضا هم در درون خویش تهی از هر چیزی است الا چیزهائی که به جستجوی حق خویشند و حق خود را در این میان تهی جستجو میکنند .هستی را از نیستی میخواهند و نیستی همان هستی است. این جستجو همان تعقل است که صراط المستقیمش جستجوی هستی از نیستی است و نیستی را هستی یافتن! این همان فاصله بین خود از خویشتن است، من و چیستی! زيرا "من كيستم" بيان "من نیستم است. من همان هستی" است که حق و معنای خود را در نیستی" میجوید و شاید هم بعکس
تألیف:«استاد علی اکبر خانجانی »
۲۹- عقل، انسانیت خداوند است. یعنی خداوند به نور عقل است که از انسان رخ می نماید. یعنی عدم به نور عقل است که از نیستی به هستی میآید و این راه پیدایش انسان و انسانیت است که خوانائی و منطقش قرآنی است. و قرآن هم منطق عقل است یعنی عقل گویا!
۳۰- آنکه خود را در خود جستجو میکند محمدی است و چون خود را یافت علوی است و چون هستی بخش شد فاطمی است: چیستی، هستی، هستی بخش! و این سه درجه از عقل و تعقل است.
۳۱ -ولی آنکه خود را در بیرون از خود جستجو میکند در غیر خود گم میشود .و این راه بیرون از عقل است که همان راه جهالت و غفلت و ضلالت است.
۳۲- آدمی هم بر روی زمین در حرکت و جستجوی حق وجود خویشتن است و هم در درون خویش! و زمین نیز هم به دور خویش و هم بر مدار خورشید در جستجوی مشابه است. و منظومه شمسی هم در بطن کهکشان راه شیری در حرکت و جستجوست. و خود کهکشان راه شیری هم در فضای لامتناهی در حرکت و جستجو حق وجود خویش است و کل این فضای لامتناهی که چیزی جز روابط ذرات و کرات و کهکشانها نیست در درون خویش به جستجوی حق وجود خویش است که همه چیز در بطن آن در جستجوی حق وجود خویشند و خود این فضا هم در درون خویش تهی از هر چیزی است الا چیزهائی که به جستجوی حق خویشند و حق خود را در این میان تهی جستجو میکنند .هستی را از نیستی میخواهند و نیستی همان هستی است. این جستجو همان تعقل است که صراط المستقیمش جستجوی هستی از نیستی است و نیستی را هستی یافتن! این همان فاصله بین خود از خویشتن است، من و چیستی! زيرا "من كيستم" بيان "من نیستم است. من همان هستی" است که حق و معنای خود را در نیستی" میجوید و شاید هم بعکس
۷۷۰
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.