senario
~وقتی تو رو با یه پسر میبینن و عصبی میشن و تو میگی اون برادرت بود و تلاش میکنن از دلت در بیارن~
نامی : از قبل میدونس اون پسره برادرش بوده
جین : ادم به این ورلد واید هندسامی ندیدی رفتی با داداشم میگردی؟
یونگی : اهم اهم..چیزه..معذرت میخام
( خجالتی )
جیهوپ : اصن تو با داداشم چیکار داشتی؟
جیمین : اوا خاک به سرم ریدم که
تهیونگ : اهم..چیزه..چیی.. یونتان میخای با من بازی کنیییی..باشه اومدممم
( از زیر کار در میره )
کوکی : به دیوار زل زده
نامی : از قبل میدونس اون پسره برادرش بوده
جین : ادم به این ورلد واید هندسامی ندیدی رفتی با داداشم میگردی؟
یونگی : اهم اهم..چیزه..معذرت میخام
( خجالتی )
جیهوپ : اصن تو با داداشم چیکار داشتی؟
جیمین : اوا خاک به سرم ریدم که
تهیونگ : اهم..چیزه..چیی.. یونتان میخای با من بازی کنیییی..باشه اومدممم
( از زیر کار در میره )
کوکی : به دیوار زل زده
۱.۳k
۰۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.