خون روی رز های سفید میریخت و رنگینش میکرد.
خون روی رز های سفید میریخت و رنگینش میکرد.
بغض پسرک شکست و صورت سفیدش رو خیس کرد
قلب پسرک شکسته بود؛دختری که قلبش
را به نامش زده بود او را ترک کرده بود
از بالای کوهستان مرتفع و بزرگ که اسمش رو گذاشته بودن کوهستان عشق
دادزد:
من می دونستم عاشق تو شدن، با کشتن خودم فرقی نداره، ولی قلبم تو این مورد نفهم شد.
اون خون اشام افسانه ایی عاشق شده بود
ولی دخترک نمیدونست با ترک کردن خون اشام افسانه ایی اون رو به خون خوار ترین
موجود تبدیل میکنه!
گرگا زوزه کشیدن و ماه کامل زیباییش رو به رخ می کشید امشب قلبش از سنگ میشد!
بغض پسرک شکست و صورت سفیدش رو خیس کرد
قلب پسرک شکسته بود؛دختری که قلبش
را به نامش زده بود او را ترک کرده بود
از بالای کوهستان مرتفع و بزرگ که اسمش رو گذاشته بودن کوهستان عشق
دادزد:
من می دونستم عاشق تو شدن، با کشتن خودم فرقی نداره، ولی قلبم تو این مورد نفهم شد.
اون خون اشام افسانه ایی عاشق شده بود
ولی دخترک نمیدونست با ترک کردن خون اشام افسانه ایی اون رو به خون خوار ترین
موجود تبدیل میکنه!
گرگا زوزه کشیدن و ماه کامل زیباییش رو به رخ می کشید امشب قلبش از سنگ میشد!
۴.۲k
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.