رمان درد های عشقی پارت۴
امی اومد داخل کارگاه
بانی با خودش گفت: عاشق شدم رفت
سونیک گفت: چشاتو درویش کن
بانی گفت: توی فکر و خیال بودم(منو بلنی همیشه توی فکر و خیالیم)
تیلز گفت: منطقیه
امی گفت: قضیه چیه؟
تیلز، سونیک،بانی گفتن: هیچی
امی گفت: عجب
تیلز گفت: مشکل برات پیش آمده دخترم
بانی گفت: این که دیالوگ منه
سونیک گفت: منطقیه
امی گفت: صحیح
پارت۴ تمام شد
بقیه داستان در پارت۵
بانی با خودش گفت: عاشق شدم رفت
سونیک گفت: چشاتو درویش کن
بانی گفت: توی فکر و خیال بودم(منو بلنی همیشه توی فکر و خیالیم)
تیلز گفت: منطقیه
امی گفت: قضیه چیه؟
تیلز، سونیک،بانی گفتن: هیچی
امی گفت: عجب
تیلز گفت: مشکل برات پیش آمده دخترم
بانی گفت: این که دیالوگ منه
سونیک گفت: منطقیه
امی گفت: صحیح
پارت۴ تمام شد
بقیه داستان در پارت۵
۹۳۱
۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.