★Hyunlix★

.
.
.
نوری از بین پرده به سمت صورتش تابید..
کشی به خودش میده و به پشت سرش برمیگرده...
دستاشو بین موهای لخت مشکیش میکشه و به هم میریزه.
_هی هیونجین.
تکونش میده*
_هی هیون نمیخایی بیدار شی؟
+بزار بخوابم.
پشت میکنه و به خوابش ادامه میده*
با صدای بلند تری داد میزنه:
_ پاشو دیگههههه
کلافه شده بود بالشتی که کنار تخت بود رو برمیداره و به سمت فلیکس پرتاب میکنه و باز میگیره میخوابه.
• چند مین سکوت•
هیونجین برمیگرده تا ببینه موضوع اروم بودنش چیه..
که با چهره نیشخند شیطانیش روبه رو میشه*
_منو میزنی اره؟
تموم بالشتا طرف هیونجین مورد هدف قرار میگیرن
+بستههه فلیکسس
رگبار بالشتی بند میاد و تمام بالشت‌ها و کوسن‌ها توی محوطه هیونجینه
فلیکس دنبال گوشه از اتاق بود تا از جنگ جهانی بالشتی جون سالم به در ببره.
+خب اقای لی فلیکس منتظر انتقام باش.
فلیکس همون جایی که ایستاده بود میشینه و دستشو روی سرش میزاره تا بخاطر بالشتا سالم بمونه....
فلیکس متوجه میشه بالشتی باهاش برخورد نکرده و سرشو بالا میاره و با هیونجین که جلوش نشسته مواجه میشه...
+از بالشت میترسی جوجه؟
فلیکس هجومی به سمت هیونجین میبره و بغلش میکنه و دوتاشون پخش زمین میشن..
+فلیکس قصد داری امروز لهم کنییی؟
_هیونن دوست دارممم
+عاا....منمم


★Hyunjin and Flix★
★Stray kids★