". ما میرقصیدیم، تو به چشمهای من زل زده بودی... و من پرت
". ما میرقصیدیم، تو به چشمهای من زل زده بودی... و من پرت شده بودم به تاریکی اون چشمها، اما توی این تاریکی صدایقلب کوچیکت ناجی من بود...ما میرقصیدیم و من هر لحظه بیشتر پیدا میشدم...خوب نتونستم به آهنگ گوش بدم چون به چیزی گوش میدادم که چشمهات میگن...ولی حق با خواننده بود...قسمت عجیب داستان اینه که، تو هنوز نفهمیدی من چقدر..."
- و چشمانش ماننـב برکـہ اے زیرِ نورِ ماہ برق میزב. `` @dinabeyrami
- و چشمانش ماننـב برکـہ اے زیرِ نورِ ماہ برق میزב. `` @dinabeyrami
۸.۲k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳