Colored stars
part ①⓪
کوک: اوکی ولم کن
ازم جداشد
یونا: فقط لازم بود رونا زبون باز کنی تا اینا از رسمی بودن به خرو گاو تبدیل بشن
۱ هفته بعد
ویوی کوک
توی این یک هفته با هیونگ خیلی صمیمی شدم
ته: پادشاه جئون نمیری اکادمی
کوک: خداحافظ کیم ته و مامانا
اتاق جونگ گیو شده برا من و حتی تمشم عوض کردم
رفتم اکادمی و خیلی راحت نشستم سر جام
هانول: کوک چیشده انقدر وقتت کم شده
کوک: نمی دونم مامانم همش عمارت کیمه که با خانم کیم بحرفه باید اجازه بگیرم امروز بریم بیرن خیلی دلم برای بیرون رفتنمون تنگ شده
هانا: الان میسو ازم خواست باهاش قرار بزارم جییییغغغغغ
میسو: خب ماهم وقتمون پر شد
هانول: منم دارم میرم لس انجلس خب فکر کنم دیگه جمعمون جمع نشه
کوک: وقتی برگشتی میبینمت " ناراحت "
هانا: خب میسو هم باید بره و منم با میسو میرم پس تو یی که فقط تو کره میمونی کوکی
میسو: خیلی دلمون برات تنگ میشه چون اخر هفته میریم
کوک: خب برین یوس به کلتون حالا بحث نکنین الان استاد ما میاد بابای
میسو و هانول رفتن بیرون و استاد اومد
هوپی: خب من اومدم کتابا تو میخوام امتحان بگیرم
استاد برگه هارو داد امتجان دادیم و رفتیم بیرون
ته: چی شده اینا پکرن
کوک: سلام افسر کیم اهان امتحان داشتیم
جیا: کوکی کوکی کوکی کوکی کوکی باید بهمون یاد میدادی
هوپی: کی انقدر بهشماها فهمونده
همه: کوکی
هوپی: همه بیست شدین خب برین خونه هاتون
کوک: هنوز نیوموه باید بریم ههی
خب بریم
ته: دستور بانو کیم یادت نره
کوک: باید کولم کنی تا بیام
ته: نمیخوام
کوک: منم نمیام
کولم کرد
کوک: افرین افسر کیم خب بریم بابای
جیا: ودف چقدر اینا صمیمین
☆عمارت کیم♡
رونا: ما داریم چند هفته میریم سفر و در نتیجه کوک تو خونه هیونگتی اوکی
ته و کوک: من که مشکلی ندارم
کوک: بابای
رفتن خیلی ناراحت بودم چون بچه ها داشتن میرفتن لس انجلس اونم فردا
ته: چته
کوک: دوستام میرن لس انجلس " بغض"
ته: اشکال نداره بجاش من جیمینو بهت میدم
کوک: اوکی
ته: هرچی میخوای بردار بریم
رفتم کتابام و چند دست لباس از خونمون بر داشتم با شارژرم و گوشیم و رفتم خونه ی هیونگ
ته: اون اتاق مال توعه و تو اون یکی که درش مشکیه مال منه نمیری توش اوکی
کوک: هیونگ یا چیزی بهت بگم
ته: بگو
کوک: من یکیو دوست دارم ولی نمیدونم چطوری بهش بگم
ته: هرچه زود تر بگی بهتره چون ممکنه از دستش بدی
کوک: ممنونم که گفتی هیونگ
رفتم تو اتاقی که ته هیونگ گفت و خوابیدم
فردای ان روز
ویوی ته
بیدار شدم رفتم خودمو تو ایینه نگا کردم که دیدم بخاطر کم خوابی چشمام قرمز شده چند بار بازو بسته کردم که یکم بهتر شد کوک رفته بود اکادمی منم رفتم که همه بهم نگاه میکردن
ته: چی شده
هانجی: کارت دارن بعدشم انقدر تیپ نزنو بیا
ته:
کوک: اوکی ولم کن
ازم جداشد
یونا: فقط لازم بود رونا زبون باز کنی تا اینا از رسمی بودن به خرو گاو تبدیل بشن
۱ هفته بعد
ویوی کوک
توی این یک هفته با هیونگ خیلی صمیمی شدم
ته: پادشاه جئون نمیری اکادمی
کوک: خداحافظ کیم ته و مامانا
اتاق جونگ گیو شده برا من و حتی تمشم عوض کردم
رفتم اکادمی و خیلی راحت نشستم سر جام
هانول: کوک چیشده انقدر وقتت کم شده
کوک: نمی دونم مامانم همش عمارت کیمه که با خانم کیم بحرفه باید اجازه بگیرم امروز بریم بیرن خیلی دلم برای بیرون رفتنمون تنگ شده
هانا: الان میسو ازم خواست باهاش قرار بزارم جییییغغغغغ
میسو: خب ماهم وقتمون پر شد
هانول: منم دارم میرم لس انجلس خب فکر کنم دیگه جمعمون جمع نشه
کوک: وقتی برگشتی میبینمت " ناراحت "
هانا: خب میسو هم باید بره و منم با میسو میرم پس تو یی که فقط تو کره میمونی کوکی
میسو: خیلی دلمون برات تنگ میشه چون اخر هفته میریم
کوک: خب برین یوس به کلتون حالا بحث نکنین الان استاد ما میاد بابای
میسو و هانول رفتن بیرون و استاد اومد
هوپی: خب من اومدم کتابا تو میخوام امتحان بگیرم
استاد برگه هارو داد امتجان دادیم و رفتیم بیرون
ته: چی شده اینا پکرن
کوک: سلام افسر کیم اهان امتحان داشتیم
جیا: کوکی کوکی کوکی کوکی کوکی باید بهمون یاد میدادی
هوپی: کی انقدر بهشماها فهمونده
همه: کوکی
هوپی: همه بیست شدین خب برین خونه هاتون
کوک: هنوز نیوموه باید بریم ههی
خب بریم
ته: دستور بانو کیم یادت نره
کوک: باید کولم کنی تا بیام
ته: نمیخوام
کوک: منم نمیام
کولم کرد
کوک: افرین افسر کیم خب بریم بابای
جیا: ودف چقدر اینا صمیمین
☆عمارت کیم♡
رونا: ما داریم چند هفته میریم سفر و در نتیجه کوک تو خونه هیونگتی اوکی
ته و کوک: من که مشکلی ندارم
کوک: بابای
رفتن خیلی ناراحت بودم چون بچه ها داشتن میرفتن لس انجلس اونم فردا
ته: چته
کوک: دوستام میرن لس انجلس " بغض"
ته: اشکال نداره بجاش من جیمینو بهت میدم
کوک: اوکی
ته: هرچی میخوای بردار بریم
رفتم کتابام و چند دست لباس از خونمون بر داشتم با شارژرم و گوشیم و رفتم خونه ی هیونگ
ته: اون اتاق مال توعه و تو اون یکی که درش مشکیه مال منه نمیری توش اوکی
کوک: هیونگ یا چیزی بهت بگم
ته: بگو
کوک: من یکیو دوست دارم ولی نمیدونم چطوری بهش بگم
ته: هرچه زود تر بگی بهتره چون ممکنه از دستش بدی
کوک: ممنونم که گفتی هیونگ
رفتم تو اتاقی که ته هیونگ گفت و خوابیدم
فردای ان روز
ویوی ته
بیدار شدم رفتم خودمو تو ایینه نگا کردم که دیدم بخاطر کم خوابی چشمام قرمز شده چند بار بازو بسته کردم که یکم بهتر شد کوک رفته بود اکادمی منم رفتم که همه بهم نگاه میکردن
ته: چی شده
هانجی: کارت دارن بعدشم انقدر تیپ نزنو بیا
ته:
۳.۰k
۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.