عشق بی پایان 🥂
#عشق_بی_پایان 🥂
#فصل_پنجم
P⁸⁴
و ساعت ۲ هم بود باید سه ساعت دیگه هم تحمل میکردم
ا/ت: کوک من میرم بخوابم ساعت ۵ بیدارم کن
کوک: باشه
ا/ت:(میره میخوابه) ا/ت عین خودم در هر موقعیتی میخوابه
*سه ساعت بعد*
کوک: ا/ت پاشو باید حاضر بشیم
ا/ت: باشه پاشدم
ویو ا/ت
رفتم سرو وضعمو درست کردم و یه ارایشی کردم و لباسمو پوشیدم و رفتیم
با کوک سوار ماشین بشیم
کوک: اماده ی پرنسس کوچولو
ا/ت: بله پرنس جئون
ویو کوک
رفتیم سوار ماشین شدیم و بعد یک ساعت رسیدیم
ا/ت: وای خدا چقدر خسته شدم ۱ساعت راهههههههههههه
کوک: وای منم
ا/ت: ایییییی
کوک: چیشد؟
ا/ت: دلم درد گرفت
کوک: عهههه چراااااا
ا/ت: نمیدونم
کوک: مسکن دارم میخوای؟
ا/ت: تو مسکن از کجا داری؟
کوک: چمیدونم گفتم شاید لازممون بشه اوردمش
ا/ت: اها
کوک: حالا میخوای یا نه
ا/ت: به نظرت نمیخواممممممم
کوک:(یدونه مسکن داد به ا/ت و بخوره)
ا/ت: مرسی بهتر شدم
کوک: حالا میتونیم بریم؟
ا/ت: بله
*چند دقیقه بعد*
ویو ا/ت
دلم درد میکرد نمیدونم چرا و وقتی که وارد شدیم به همه سلام کردیم بعد نشستیم
کوک: ا/ت اون برادرت نیست؟
ا/ت: چرا خودشه، ساکت
⬛علامت مامان ا/ت:&⬛
&: خوب چه خبرا
ا/ت: چی بگیم کلی کار داریم مگه کارامون تموم میشع
کوک: وای اره
ا/ت:(درگوش کوک میگه) تو ساکت باش تو تنها کاری میکنی تو خونه.... به فاک دادن منه
کوک: اها، بله
ا/ت: بلهههههه
کوک: چیزی نمیخوای برات بیارم؟
ا/ت: نه فعلا
کوک: خوب سعی کن زیاد شیطونی نکنی باشه
ا/ت: اممممممم باشه
ویو ا/ت
چند ساعتی نشسته بودیم حرف میزدیم، میگفتیم میخندیدیم
منم یذره حوصلم سر رفته بود بلند داد زدم.......
لی لی لییییی لیییی لی😂👍🏻💔🚬🗿
فعلا بخونید سرتون گرم باشه
#فصل_پنجم
P⁸⁴
و ساعت ۲ هم بود باید سه ساعت دیگه هم تحمل میکردم
ا/ت: کوک من میرم بخوابم ساعت ۵ بیدارم کن
کوک: باشه
ا/ت:(میره میخوابه) ا/ت عین خودم در هر موقعیتی میخوابه
*سه ساعت بعد*
کوک: ا/ت پاشو باید حاضر بشیم
ا/ت: باشه پاشدم
ویو ا/ت
رفتم سرو وضعمو درست کردم و یه ارایشی کردم و لباسمو پوشیدم و رفتیم
با کوک سوار ماشین بشیم
کوک: اماده ی پرنسس کوچولو
ا/ت: بله پرنس جئون
ویو کوک
رفتیم سوار ماشین شدیم و بعد یک ساعت رسیدیم
ا/ت: وای خدا چقدر خسته شدم ۱ساعت راهههههههههههه
کوک: وای منم
ا/ت: ایییییی
کوک: چیشد؟
ا/ت: دلم درد گرفت
کوک: عهههه چراااااا
ا/ت: نمیدونم
کوک: مسکن دارم میخوای؟
ا/ت: تو مسکن از کجا داری؟
کوک: چمیدونم گفتم شاید لازممون بشه اوردمش
ا/ت: اها
کوک: حالا میخوای یا نه
ا/ت: به نظرت نمیخواممممممم
کوک:(یدونه مسکن داد به ا/ت و بخوره)
ا/ت: مرسی بهتر شدم
کوک: حالا میتونیم بریم؟
ا/ت: بله
*چند دقیقه بعد*
ویو ا/ت
دلم درد میکرد نمیدونم چرا و وقتی که وارد شدیم به همه سلام کردیم بعد نشستیم
کوک: ا/ت اون برادرت نیست؟
ا/ت: چرا خودشه، ساکت
⬛علامت مامان ا/ت:&⬛
&: خوب چه خبرا
ا/ت: چی بگیم کلی کار داریم مگه کارامون تموم میشع
کوک: وای اره
ا/ت:(درگوش کوک میگه) تو ساکت باش تو تنها کاری میکنی تو خونه.... به فاک دادن منه
کوک: اها، بله
ا/ت: بلهههههه
کوک: چیزی نمیخوای برات بیارم؟
ا/ت: نه فعلا
کوک: خوب سعی کن زیاد شیطونی نکنی باشه
ا/ت: اممممممم باشه
ویو ا/ت
چند ساعتی نشسته بودیم حرف میزدیم، میگفتیم میخندیدیم
منم یذره حوصلم سر رفته بود بلند داد زدم.......
لی لی لییییی لیییی لی😂👍🏻💔🚬🗿
فعلا بخونید سرتون گرم باشه
۲۲.۳k
۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.