♥︎اسم فیک:: عشق سخت♥︎
♥︎اسم فیک:: عشق سخت♥︎
پارت سوم
جیمین:ات میای امروز بریم کافه؟
ات:اره حتما شمارمم که داری پیام بده
جیمین:اک
*جیمین و ات رفتن به کافه*
ات:اومممممم چقدر خوشمزسسسس(منحرف نشین)
جیمین:اممم ات میخواستم بهت یه اعترافی کنم اممم...اممم من عاشقتم
*جیمین وقتی اینو گفت رفت زیر میز قایم شد*
همینجور تو شوک بود ولی نمیتونستم جواب ندم ولی خوب جیمینم پسر جالبیه یعنی...اتتتت به خودت بیا
جیمین:اگه رد میکنی اشکال نداره
(ات میره پیش جیمین و محکم بغلش میکنه)
ات:اخه واسه چی رد کنمممممم منم عاشقتم
جیمین:چییییییی واقعااااا میگی
ات:نه پس دروغ میگم
جیمین:عهههه
ات:خو چیه
*جیمین یهو ات رو میبوسه*
جیمین:اه..ببخشید اصلا تو حال نبودم
*ات یقه جیمینو میگیره و میبوسه*(نویسنده:صحنه رمانتیک شد🤣)
(جیمین دستش رو سینه ات بود)*هعی نویسنده منحرفه😌🤌*
تا ۱۰دقیقه همینجور همو میبوسیدن
ات ول کرد
ات:دوست دارم
جیمین:ولی من بیشتر
الان دیگه فکر کنم دوس دخترش بودم دقیق نمیدونم ولی خجالت میکشیدم بپرسم
صاحب کافه تو ذهنش:عرررررر خیلی صحنه قشنگیهههه ولی انگار نه انگار اینجا بچه وجود داره(نویسنده:شات اپ)
ات و جیمین دست تو دست هم داشتن میرفتن خونه
ات:جیمین میشه امشب بیای خونه من پلیززز
جیمین:تنها زندگی میکنی؟
ات:اره پدر مادرم به دلایل نا معلومی فوت کردن
جیمین:روحشون شاد یادشون گرامی(نویسنده:اخ قربون بچم برم که اینقدر با ادبه)
ات:ممنون حالا میشه بیای خونمون؟
جیمین:جاست فور یو(فقط به خاطر تو)
*ات و جیمین باهم اون شب خوابیدن ولی بدبدکار نکردن😔)
صبح شد و جیمین و ات رفتن مدرسه
جیمین:هی جنی
جنی:چیه؟
جیمین:میگم یادته گفتی اگه رازم که رو ات کراشم رو به کسی نگی منم برات ج(رمز جنی و جیمینه برای اینکه کسی نفهمه) رو جور کنم دیگه نیاز نیست من دوس دختر دارم😎
جنی:جیمین خدا بگم چیکارت کنه حالا جور کردی؟
جیمین:ازت پیشش تعریف کردم یکم ازت خوشش اومد امروز به کلاسمون منتقل میشه میتونی دلشو به دست بیاری
جنی:ایول
*استاد اومد جونگ کوک رو معرفی کردو جونگ کوک رفت پیش جنی نشست*
ذهن جنی:جنی اروم باشششششش
جونگ کوک:عه شما جنی درسته؟
ذهن جنی:وایییی منو میشناسههههه
جنی:ا..ا..اره
جونگ کوک:امممم خوب میشه زنگ تفریح باهم یکم حرف بزنیم جیمین خیلی ازت تعریف کرد
جنی رو به جینین میخنده
*زنگ تفریح شد جنی و جونگ کوک عاشق شدن و کاپ*
گو وون:هی ات خوشگله میای ناهار
جیمین:هوی نبینم به دوس دخترم بگی خوشگله دیگه ها(یقه گو وون رو میگیره)
ات:خوب پسرا مضا رو مثبت به بالا نکنین😅
جیمین:جاست بیکاز اف یو(فقط به خاطر تو)
رفتم ناهار بخورم داشتم میخوردم با جنی که وقتی دیدم جیمین و گو وون دادن چیکار میکنن سگ شدم(منحرف نشین گو وون و جیمین هردو پسرن😅)
پارت سوم
جیمین:ات میای امروز بریم کافه؟
ات:اره حتما شمارمم که داری پیام بده
جیمین:اک
*جیمین و ات رفتن به کافه*
ات:اومممممم چقدر خوشمزسسسس(منحرف نشین)
جیمین:اممم ات میخواستم بهت یه اعترافی کنم اممم...اممم من عاشقتم
*جیمین وقتی اینو گفت رفت زیر میز قایم شد*
همینجور تو شوک بود ولی نمیتونستم جواب ندم ولی خوب جیمینم پسر جالبیه یعنی...اتتتت به خودت بیا
جیمین:اگه رد میکنی اشکال نداره
(ات میره پیش جیمین و محکم بغلش میکنه)
ات:اخه واسه چی رد کنمممممم منم عاشقتم
جیمین:چییییییی واقعااااا میگی
ات:نه پس دروغ میگم
جیمین:عهههه
ات:خو چیه
*جیمین یهو ات رو میبوسه*
جیمین:اه..ببخشید اصلا تو حال نبودم
*ات یقه جیمینو میگیره و میبوسه*(نویسنده:صحنه رمانتیک شد🤣)
(جیمین دستش رو سینه ات بود)*هعی نویسنده منحرفه😌🤌*
تا ۱۰دقیقه همینجور همو میبوسیدن
ات ول کرد
ات:دوست دارم
جیمین:ولی من بیشتر
الان دیگه فکر کنم دوس دخترش بودم دقیق نمیدونم ولی خجالت میکشیدم بپرسم
صاحب کافه تو ذهنش:عرررررر خیلی صحنه قشنگیهههه ولی انگار نه انگار اینجا بچه وجود داره(نویسنده:شات اپ)
ات و جیمین دست تو دست هم داشتن میرفتن خونه
ات:جیمین میشه امشب بیای خونه من پلیززز
جیمین:تنها زندگی میکنی؟
ات:اره پدر مادرم به دلایل نا معلومی فوت کردن
جیمین:روحشون شاد یادشون گرامی(نویسنده:اخ قربون بچم برم که اینقدر با ادبه)
ات:ممنون حالا میشه بیای خونمون؟
جیمین:جاست فور یو(فقط به خاطر تو)
*ات و جیمین باهم اون شب خوابیدن ولی بدبدکار نکردن😔)
صبح شد و جیمین و ات رفتن مدرسه
جیمین:هی جنی
جنی:چیه؟
جیمین:میگم یادته گفتی اگه رازم که رو ات کراشم رو به کسی نگی منم برات ج(رمز جنی و جیمینه برای اینکه کسی نفهمه) رو جور کنم دیگه نیاز نیست من دوس دختر دارم😎
جنی:جیمین خدا بگم چیکارت کنه حالا جور کردی؟
جیمین:ازت پیشش تعریف کردم یکم ازت خوشش اومد امروز به کلاسمون منتقل میشه میتونی دلشو به دست بیاری
جنی:ایول
*استاد اومد جونگ کوک رو معرفی کردو جونگ کوک رفت پیش جنی نشست*
ذهن جنی:جنی اروم باشششششش
جونگ کوک:عه شما جنی درسته؟
ذهن جنی:وایییی منو میشناسههههه
جنی:ا..ا..اره
جونگ کوک:امممم خوب میشه زنگ تفریح باهم یکم حرف بزنیم جیمین خیلی ازت تعریف کرد
جنی رو به جینین میخنده
*زنگ تفریح شد جنی و جونگ کوک عاشق شدن و کاپ*
گو وون:هی ات خوشگله میای ناهار
جیمین:هوی نبینم به دوس دخترم بگی خوشگله دیگه ها(یقه گو وون رو میگیره)
ات:خوب پسرا مضا رو مثبت به بالا نکنین😅
جیمین:جاست بیکاز اف یو(فقط به خاطر تو)
رفتم ناهار بخورم داشتم میخوردم با جنی که وقتی دیدم جیمین و گو وون دادن چیکار میکنن سگ شدم(منحرف نشین گو وون و جیمین هردو پسرن😅)
۴.۵k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.