اسم وانشات: صورت من متعلق به توست
اسم وانشات: #صورت_من_متعلق_به_توست
پارت اخرر
_(رفتم به محل قرارمون... یه خرابه ی پرت از شهر بود.. همونطور که فکرشو میکردم جکسون و ادماش داخل منتظرم بودن)
٪جعون کوک
_فکر میکردم قراره تنها همو ببینیم
٪خودتت که میدونی من هیچ وقت سر حرفم نمیونم
_اره.. حدسشو میزدم
٪زخم صورتت چطوره؟(پوزخند)
_راستش.. به خاطر وجود یه ادم خاص تو زندگیم.. الان با زخم رو صورتم مشکلی ندارم(لبخند)
٪اووو جعون کوک عاشق شدی؟(خنده)
_آره(لبخند)
٪حیف شد.. قراره دوتا کبوتر عاشقو جدا کنم(خنده)
_از اینجا یا من زنده میرم بیرون یا تو
٪فک نکنم تو بتونی زنده بری
_بیا عادلانه بجنگیم جکسون.. نامردی نکن(لبخند)
٪اوک.. هرچی تو بگی کوک
=جکسون به ادماش اشاره کرد که عقب وایستن.. بعدشم خودش رفت پیش کوک.. شروع کردن به دعوا... اینقدر بد بهم مشت میزدن که با یه مشت کل صورتشون کبود میشد... کوک کل زورشو جمع کرد و یه مشت قوی به جکسون زد که باعث شد جکسون روی زمین بیفته و... آدماش سمت کوک حمله ور بشن...
=هرکدوم از ادمای جکسون یکی از دستای کوک رو گرفتن و اونو ک حتی زور نداشت روی پاهاش وایسته رو گرفتن و نگه ش داشتن
_فک کردم.. قراره نامردی نکنیم(پوزخند)
٪شرمنده کوک.. نمیتونم اجازه بدم ببری
=جکسون تفنگ رو از دست یکی از ادماش گرفت و سمت کوک هدف گرفت...
_میدونستم نامردی میکنی(لبخند)...
=پرش ویو پیش ا/ت
(ساعت نزدیک 8 شده بود.. کوک آدرس رستوران رو بهم گفته بود.. منم شیک ترین لباسی ک میتونستمو پوشیدم و رفتم رستوران... کوک هنوز نرسیده بود پس نشستم رو صندلی و منتظرش شدم.. فقط دعا میکردم سالم برگرده پیشم)
=پرش ویو پیش جیمین
_میدونستم نامردی میکنی(لبخند)
٪ولی بازم خریت کردیو اومدی
_...
٪متاسفم کوک.. ولی برنده ی این بازی منم
=جکسون بدون لحظه یی فکر به سمت کوک شلیک کرد... لبخند کوک که تا لحظه ی اخرش روی لبش بود کم رنگ شد... اون میدونست احتمال برگشتنش خونه کمه... ولی بازم خواست جوانمردانه بجنگه... ادمای جکسون کوک رو ول کردن اونم با شتاب به زمین خورد.. کوک همونطور که قول داد لحظه های اخر به ا/ت فکر میکرد.. به لبخندش.. نگاهش.. حرفاش...
=پرش ویو پیش ا/ت
(ساعت 9 شد ولی کوک نیومد... داشتم از نگرانی میشدم....
(ادامهههه تو پستتت بعدددد جا نشدددد)✅️✅️
یورییی
پارت اخرر
_(رفتم به محل قرارمون... یه خرابه ی پرت از شهر بود.. همونطور که فکرشو میکردم جکسون و ادماش داخل منتظرم بودن)
٪جعون کوک
_فکر میکردم قراره تنها همو ببینیم
٪خودتت که میدونی من هیچ وقت سر حرفم نمیونم
_اره.. حدسشو میزدم
٪زخم صورتت چطوره؟(پوزخند)
_راستش.. به خاطر وجود یه ادم خاص تو زندگیم.. الان با زخم رو صورتم مشکلی ندارم(لبخند)
٪اووو جعون کوک عاشق شدی؟(خنده)
_آره(لبخند)
٪حیف شد.. قراره دوتا کبوتر عاشقو جدا کنم(خنده)
_از اینجا یا من زنده میرم بیرون یا تو
٪فک نکنم تو بتونی زنده بری
_بیا عادلانه بجنگیم جکسون.. نامردی نکن(لبخند)
٪اوک.. هرچی تو بگی کوک
=جکسون به ادماش اشاره کرد که عقب وایستن.. بعدشم خودش رفت پیش کوک.. شروع کردن به دعوا... اینقدر بد بهم مشت میزدن که با یه مشت کل صورتشون کبود میشد... کوک کل زورشو جمع کرد و یه مشت قوی به جکسون زد که باعث شد جکسون روی زمین بیفته و... آدماش سمت کوک حمله ور بشن...
=هرکدوم از ادمای جکسون یکی از دستای کوک رو گرفتن و اونو ک حتی زور نداشت روی پاهاش وایسته رو گرفتن و نگه ش داشتن
_فک کردم.. قراره نامردی نکنیم(پوزخند)
٪شرمنده کوک.. نمیتونم اجازه بدم ببری
=جکسون تفنگ رو از دست یکی از ادماش گرفت و سمت کوک هدف گرفت...
_میدونستم نامردی میکنی(لبخند)...
=پرش ویو پیش ا/ت
(ساعت نزدیک 8 شده بود.. کوک آدرس رستوران رو بهم گفته بود.. منم شیک ترین لباسی ک میتونستمو پوشیدم و رفتم رستوران... کوک هنوز نرسیده بود پس نشستم رو صندلی و منتظرش شدم.. فقط دعا میکردم سالم برگرده پیشم)
=پرش ویو پیش جیمین
_میدونستم نامردی میکنی(لبخند)
٪ولی بازم خریت کردیو اومدی
_...
٪متاسفم کوک.. ولی برنده ی این بازی منم
=جکسون بدون لحظه یی فکر به سمت کوک شلیک کرد... لبخند کوک که تا لحظه ی اخرش روی لبش بود کم رنگ شد... اون میدونست احتمال برگشتنش خونه کمه... ولی بازم خواست جوانمردانه بجنگه... ادمای جکسون کوک رو ول کردن اونم با شتاب به زمین خورد.. کوک همونطور که قول داد لحظه های اخر به ا/ت فکر میکرد.. به لبخندش.. نگاهش.. حرفاش...
=پرش ویو پیش ا/ت
(ساعت 9 شد ولی کوک نیومد... داشتم از نگرانی میشدم....
(ادامهههه تو پستتت بعدددد جا نشدددد)✅️✅️
یورییی
۳.۳k
۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.