(5مین بعد)
(5مین بعد)
*کوک رفتش حموم *
*زینگ زینگ*
ات ویو
درو وا کردم همه ریختن تو خونه یونگی ی بالش با خودش داشت پس رفت رو مبل و خوابید بقیه بعد از بغل و اینا رفت فیلم ببینن که یهو
ویو ات
اون کوک بود؟؟؟
با ی شلوارک اومد لباس نداشت( تو چرا اینجایی برو نماز بخون🤲📿📿)
ته:ات تو دوست پسر داری؟؟؟؟
ات:نهههههه این پسر عمومه*پوکر*
*کوک تکیه داد به چهارچوب در دست به سینه و خیلی خفن نگاه میکرد*
ات:حالا برو لباس بپوش زشته
کوک:من همینم باید باهاش کنار بیای
جین:ات میای جرعت حقیقت؟
همه:آره
ات:اوکی
*کوک ی پاکت بزرگ شیرموز دستش بود داشت نگاه میکرد*
(بطری رو چرخوندن و افتاد به ات و تهیونگ)
ته: جرعت یا حقیقت؟
ات:جرعت
ته:برو از کوک لب بگیر
کوک:هاهاها این دختره انقدر بچست که نمیدونی
ات:باشه
*رفتی پیش کوک آروم بوسش کردی و برگشتی*
ات:حالا بگو کی بچه جناب جئون
*کوک رفتش حموم *
*زینگ زینگ*
ات ویو
درو وا کردم همه ریختن تو خونه یونگی ی بالش با خودش داشت پس رفت رو مبل و خوابید بقیه بعد از بغل و اینا رفت فیلم ببینن که یهو
ویو ات
اون کوک بود؟؟؟
با ی شلوارک اومد لباس نداشت( تو چرا اینجایی برو نماز بخون🤲📿📿)
ته:ات تو دوست پسر داری؟؟؟؟
ات:نهههههه این پسر عمومه*پوکر*
*کوک تکیه داد به چهارچوب در دست به سینه و خیلی خفن نگاه میکرد*
ات:حالا برو لباس بپوش زشته
کوک:من همینم باید باهاش کنار بیای
جین:ات میای جرعت حقیقت؟
همه:آره
ات:اوکی
*کوک ی پاکت بزرگ شیرموز دستش بود داشت نگاه میکرد*
(بطری رو چرخوندن و افتاد به ات و تهیونگ)
ته: جرعت یا حقیقت؟
ات:جرعت
ته:برو از کوک لب بگیر
کوک:هاهاها این دختره انقدر بچست که نمیدونی
ات:باشه
*رفتی پیش کوک آروم بوسش کردی و برگشتی*
ات:حالا بگو کی بچه جناب جئون
۲.۱k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳