فن فیک بادشکن
آمه ( ۱۵ ساله)مثل همیشه با پدرش بیرون اومده بود ...از یه کوچه ی تنگ و تاریک و متروکه میگذرن...چند تا چاقو کش که تقریبا تعدادشون زیاد بود به پدرش و اون حمله کردن ...پدرش چاقو خورد و تموم کرد ...اما اومه میا و هیراگی به موقع رسیدن و آسیبی به آمه نرسید ...
پرش زمانی به یک ماه بعد*
آمه با لباسای سیاه توی خیابون قدم میزنه که با اومه میا که داره گشت میزنه رو به رو میشه...آمه به سمت اومه میا میدوئه و رو به روش وایمیسده..اومه(مخفف اومه میا) با تعجب بهش نگاه میکنه
آمه:«بهم یاد بده از خودم دفاع کنم!»
اومه با حالت گیج:«ها؟!»
آمه:«در ازاش میتونم خیلی چیزا بهت یاد بدم گیتار حساب انگلیسی و خیلی چیزای دیگه!تا چند سال پیشم بوکس میرفتم! از پزشکیم سر در میارم.….بهم یاد بده!»
اومه میا تازه ویندوزش بالا میاد:«آهااا!آخه تو یه دختری قدرت بدنیت ممکنه کم باشه هاااا!!!!...آهااا تو همون دختره ای؟...واقعا برای پدرت متاسفم شرمنده دیر رسیدم»
آمه:«بیخیالش...میخوام کمکتون کنم...میخوام عضوی از فورین بشم»
اومه با صدای تقریبا بلند:«هااااااا؟!»
آمه:«هیسسس!»
اومه:« اون طرف یه کافست... اینجا خیلی ضایعس بیا بریم اونجا»
خلاصه اینا میرن اونجا (کافه ی کونوها) و میشینن
کوتوها میاد سفارش بگیره:«اومه میا با دوست دخترت اومدی؟»
اومه:«دوست دختر؟؟؟اینو تازه دیدم!»
کوتوها رو به آمه:«آشنایی...!»
آمه آهی میکشه و یکی پس کله ی آمه و یکی پس کله ی اومه میزنه
آمه:«خاک!...من آمهام!»
کوتوها و اومده با صدای خیلی بلند:«آمههههه!!!»
آمه دستشو دور گردن کوتوها و اومه حلقه میکنه و بغلشون میکنه:«خیلی وقت ندیده بودمتون»
کوتوها آمه رو بغل میگیره:«بین این چلمغزا فقط تو دوست خوب منییی!»
اومه:«شنیدما»
کوتوها:«گفتم که بشنوی! ...برای هردو املت برنج میارم ...آمه دوست داری؟»
آمه:«مگه میشه دستپخت تورو دوست نداشته باشم؟»
کوتوها لبخندی میزنه و به آشپزخونه برمیگرده
اومه:« خب...واقعا جدی جدی میخوای؟»
آمه:«شوخی که ندارم باهات»
اومه:« .....عاااا.....خب.....»
آمه نگاه مظلومی بهش میندازه
اومه:« ....خب شاید بشه»
آمه اومه میا رو بغل میگیره!
بعد از اون حدود شیش ماه شب و روز آمه توسط اومه میا آموزش دید
پرش زمانی به یک سال بعد*
آمه: کنار اومه میا برای کمک کردن تو پخش صدا وایساده
اومه میا:کنار آمه
اومه میا:«چرا این روشن نمیشه ؟»
آمه:«عزیز من این روشن شده!»
اومه میا:«الان یعنی روشنهههه؟صدا پخشمیشه؟!»
آمه:«همین الان صدات پخش شد... حرفتو بزننن»
داخل کلاس:
ساکورا:«صدای یه دختر؟»
سوئو:«اون آمه ست!»
نیره درحالی که دفترشو ورق میزنه:«آمه آمه آمه ...آمه!»
ساکورا:«بگوکیه؟!»
نیره:«آمه ......
_________
اینم از پارت اول!
اگه مشکلی داشت بگین...حتما برطرفش میکنم
پرش زمانی به یک ماه بعد*
آمه با لباسای سیاه توی خیابون قدم میزنه که با اومه میا که داره گشت میزنه رو به رو میشه...آمه به سمت اومه میا میدوئه و رو به روش وایمیسده..اومه(مخفف اومه میا) با تعجب بهش نگاه میکنه
آمه:«بهم یاد بده از خودم دفاع کنم!»
اومه با حالت گیج:«ها؟!»
آمه:«در ازاش میتونم خیلی چیزا بهت یاد بدم گیتار حساب انگلیسی و خیلی چیزای دیگه!تا چند سال پیشم بوکس میرفتم! از پزشکیم سر در میارم.….بهم یاد بده!»
اومه میا تازه ویندوزش بالا میاد:«آهااا!آخه تو یه دختری قدرت بدنیت ممکنه کم باشه هاااا!!!!...آهااا تو همون دختره ای؟...واقعا برای پدرت متاسفم شرمنده دیر رسیدم»
آمه:«بیخیالش...میخوام کمکتون کنم...میخوام عضوی از فورین بشم»
اومه با صدای تقریبا بلند:«هااااااا؟!»
آمه:«هیسسس!»
اومه:« اون طرف یه کافست... اینجا خیلی ضایعس بیا بریم اونجا»
خلاصه اینا میرن اونجا (کافه ی کونوها) و میشینن
کوتوها میاد سفارش بگیره:«اومه میا با دوست دخترت اومدی؟»
اومه:«دوست دختر؟؟؟اینو تازه دیدم!»
کوتوها رو به آمه:«آشنایی...!»
آمه آهی میکشه و یکی پس کله ی آمه و یکی پس کله ی اومه میزنه
آمه:«خاک!...من آمهام!»
کوتوها و اومده با صدای خیلی بلند:«آمههههه!!!»
آمه دستشو دور گردن کوتوها و اومه حلقه میکنه و بغلشون میکنه:«خیلی وقت ندیده بودمتون»
کوتوها آمه رو بغل میگیره:«بین این چلمغزا فقط تو دوست خوب منییی!»
اومه:«شنیدما»
کوتوها:«گفتم که بشنوی! ...برای هردو املت برنج میارم ...آمه دوست داری؟»
آمه:«مگه میشه دستپخت تورو دوست نداشته باشم؟»
کوتوها لبخندی میزنه و به آشپزخونه برمیگرده
اومه:« خب...واقعا جدی جدی میخوای؟»
آمه:«شوخی که ندارم باهات»
اومه:« .....عاااا.....خب.....»
آمه نگاه مظلومی بهش میندازه
اومه:« ....خب شاید بشه»
آمه اومه میا رو بغل میگیره!
بعد از اون حدود شیش ماه شب و روز آمه توسط اومه میا آموزش دید
پرش زمانی به یک سال بعد*
آمه: کنار اومه میا برای کمک کردن تو پخش صدا وایساده
اومه میا:کنار آمه
اومه میا:«چرا این روشن نمیشه ؟»
آمه:«عزیز من این روشن شده!»
اومه میا:«الان یعنی روشنهههه؟صدا پخشمیشه؟!»
آمه:«همین الان صدات پخش شد... حرفتو بزننن»
داخل کلاس:
ساکورا:«صدای یه دختر؟»
سوئو:«اون آمه ست!»
نیره درحالی که دفترشو ورق میزنه:«آمه آمه آمه ...آمه!»
ساکورا:«بگوکیه؟!»
نیره:«آمه ......
_________
اینم از پارت اول!
اگه مشکلی داشت بگین...حتما برطرفش میکنم
۱.۳k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.