مافیایی عاشق من
مافیایی عاشق من
پارت سوم
کوک:بریم
ویو ا/ت
داشتم راه میرفتم که یه نفردستشو گذاشت رو دهنم و فقط یادم میاد که بردنم توی یه ون
کوک ویو
دختره رو دزدیدیم انداختمش توی انباری
بعد چند ساعت رفتم پیشش و کنارش نشستم هنوز بیهوش بود دستی رو موهاش کشیدم موهاشو از رو صورتش کنار زدم که یهو دستمو گرفت و کشید و گذاشت روی سینه اش قلبم مثل سگ می تپید چشماشو باز کرد منو که دید چشماش مثل وزغ گرد شد و صورتش قرمز شد
یه کم باهاش حرف زدم و آرومش کردم بعد ماجرا رو براش توضیح دادم
اول قبول نکرد ولی بعد کم کم بهم اعتماد کرد
ا/ت ویو
آخه یه مافیای سرد و خشن به این خوش تیپی چرا باید منو به این قد کوتاهی و کیوتی بدزده
دستمو گرفت و بردم بیرون خونه نبود که قصر بود
بردم توی یه اتاق صداشو صاف کردو گفت
کوک: بیا اینم از اتاقت میتونی هر کاری که میخوای بکنی میتونی تو خونه هم بگردی ولی حق نداری بیای تو اتاق من
ا/ت ویو
سرم رو به حالت باشه تکون دادم و بعد از اینکه رفت رفتم حمام و بعد از اینکه از حموم در اومدم رفتم توی کمد رو نگاه کردم آخه چرا همش لباس مجلسی و پر از جینگیلی جات بود
بعد کلی غر زدن یه شلوارک سیاه با یه لباس گشاد پوشیدم که به قدری شلوارکه کوچیک و تنگ بود که انگار نه انگار که شلوار پوشیدم با موهای خیس رفتم تو حال یه تابی خوردم رفتم که برم تلویزیون ببینم که دیدم پسره با یه لباس که رنگش مثل مال من بود س.ک.س.ی طور نشسته بود رو مبل آرامشم رو حفظ کردم و رفتم نشستم کنارش
کوک ویو
داشتم فیلم میدیدم که یهو ا/ت با موهای باز و لباسی که تموم پاهاش معلوم بود اومد و نشست کنارم که یهو گرمم شد (بعله منظورش....... هست😈✌🏻) سرشو برگردوند و ازم پرسید
ا/ت: راستی اسمت چیه؟
کوک:صبحت بخیر تازه اسمم رو می پرسی؟
ا/ت: سوالم رو با سوال جواب نده
کوک:اسمم جئون جونگ کوکه میتونی آقای جئون صدام کنی
ا/ت: خبه خبه نمیخواد فیس کنی همون کوکی صدات میزنم. نه اصلا کوکی شکلاتی صدات میزنم
کوک:نخیر
ا/ت
زبونم رو آوردم بیرون و دویدم رفتم
کوک:افتادم دنبالش تا ده دور دور خونه دوید که آخر دیگه نفس نداشتم ولی اون کوچولو هنوز داشت میدوید و بلند می خندید رفتم بغلش کردم و گزاشتمش رو مبل و به قدری قل قلکش دادم که صورتش قرمز شد
پارت سوم
کوک:بریم
ویو ا/ت
داشتم راه میرفتم که یه نفردستشو گذاشت رو دهنم و فقط یادم میاد که بردنم توی یه ون
کوک ویو
دختره رو دزدیدیم انداختمش توی انباری
بعد چند ساعت رفتم پیشش و کنارش نشستم هنوز بیهوش بود دستی رو موهاش کشیدم موهاشو از رو صورتش کنار زدم که یهو دستمو گرفت و کشید و گذاشت روی سینه اش قلبم مثل سگ می تپید چشماشو باز کرد منو که دید چشماش مثل وزغ گرد شد و صورتش قرمز شد
یه کم باهاش حرف زدم و آرومش کردم بعد ماجرا رو براش توضیح دادم
اول قبول نکرد ولی بعد کم کم بهم اعتماد کرد
ا/ت ویو
آخه یه مافیای سرد و خشن به این خوش تیپی چرا باید منو به این قد کوتاهی و کیوتی بدزده
دستمو گرفت و بردم بیرون خونه نبود که قصر بود
بردم توی یه اتاق صداشو صاف کردو گفت
کوک: بیا اینم از اتاقت میتونی هر کاری که میخوای بکنی میتونی تو خونه هم بگردی ولی حق نداری بیای تو اتاق من
ا/ت ویو
سرم رو به حالت باشه تکون دادم و بعد از اینکه رفت رفتم حمام و بعد از اینکه از حموم در اومدم رفتم توی کمد رو نگاه کردم آخه چرا همش لباس مجلسی و پر از جینگیلی جات بود
بعد کلی غر زدن یه شلوارک سیاه با یه لباس گشاد پوشیدم که به قدری شلوارکه کوچیک و تنگ بود که انگار نه انگار که شلوار پوشیدم با موهای خیس رفتم تو حال یه تابی خوردم رفتم که برم تلویزیون ببینم که دیدم پسره با یه لباس که رنگش مثل مال من بود س.ک.س.ی طور نشسته بود رو مبل آرامشم رو حفظ کردم و رفتم نشستم کنارش
کوک ویو
داشتم فیلم میدیدم که یهو ا/ت با موهای باز و لباسی که تموم پاهاش معلوم بود اومد و نشست کنارم که یهو گرمم شد (بعله منظورش....... هست😈✌🏻) سرشو برگردوند و ازم پرسید
ا/ت: راستی اسمت چیه؟
کوک:صبحت بخیر تازه اسمم رو می پرسی؟
ا/ت: سوالم رو با سوال جواب نده
کوک:اسمم جئون جونگ کوکه میتونی آقای جئون صدام کنی
ا/ت: خبه خبه نمیخواد فیس کنی همون کوکی صدات میزنم. نه اصلا کوکی شکلاتی صدات میزنم
کوک:نخیر
ا/ت
زبونم رو آوردم بیرون و دویدم رفتم
کوک:افتادم دنبالش تا ده دور دور خونه دوید که آخر دیگه نفس نداشتم ولی اون کوچولو هنوز داشت میدوید و بلند می خندید رفتم بغلش کردم و گزاشتمش رو مبل و به قدری قل قلکش دادم که صورتش قرمز شد
۲.۰k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.