بدون تو نمیتونم. پارت25(پایانی)
سال ها گذشت و بچه ها بزرگ شدن و رفتن دانشگاه...
اون دوقلو ها اصلا شبیه هم نبودن... اسمشون یونا و یوری بود...
کوک: خب بچه ها... امروز خوش بگذره
یوری و یونا: ممنون بابا...
رفتن دانشگاهشون رو شروع کردن و اون خانواده رو به خوبی شکل دادن...
خانواده 6 نفره جیمین هم خیلی قشنگ بود... دوتا پسرای اول جیمین و لونا هم دانشگاهیه بچه های کوک بودن و این عالی بود...
اونا زندگیه خیلی قشنگی داشتن... اسمشون یورام و یه جون بود...
و اونها زندگیه فوق العاده ای داشتن...
خب خب خب... اینم از فصل اول رمانمون
بگین ببینم چطور بود؟(حتماا بگیننن)
قراره فصل دو بزارم ولی بعد امتحانات... فعالیت میکنم از کیدراما و....
حتما حمایت کنین...
پست های بعدی عکس یوری و یونا و و یورام و یه جون رو میزارم...
دوستون دارم...
اون دوقلو ها اصلا شبیه هم نبودن... اسمشون یونا و یوری بود...
کوک: خب بچه ها... امروز خوش بگذره
یوری و یونا: ممنون بابا...
رفتن دانشگاهشون رو شروع کردن و اون خانواده رو به خوبی شکل دادن...
خانواده 6 نفره جیمین هم خیلی قشنگ بود... دوتا پسرای اول جیمین و لونا هم دانشگاهیه بچه های کوک بودن و این عالی بود...
اونا زندگیه خیلی قشنگی داشتن... اسمشون یورام و یه جون بود...
و اونها زندگیه فوق العاده ای داشتن...
خب خب خب... اینم از فصل اول رمانمون
بگین ببینم چطور بود؟(حتماا بگیننن)
قراره فصل دو بزارم ولی بعد امتحانات... فعالیت میکنم از کیدراما و....
حتما حمایت کنین...
پست های بعدی عکس یوری و یونا و و یورام و یه جون رو میزارم...
دوستون دارم...
۵.۱k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.