کابوس هر شب پارت۵۷
که یه سره زدن زیر خنده بعد از چند مین جیهوپ پیشنهاد داد برن بیرون
داشتن آماده میشدن که نارا دل درد بدی داشت و تصمیم گرفت نره خودشم میدونست بخاطر سرطان کبد و غدد لنفاویش مشکل پیدا کرده و کمی هم تب داشت از درد به خودش میپیچید در اتاقش زده شد
جیمین:ناراشی آماده ای یانه؟؟ میتونم بیام تو
نارا با لکنت و آخرین جونی که براش مونده بود گفت:جی.. جیمینا کمک و چشماش سیاهی رفت دیگه چیزی نشنید
جیمین با عجله در اتاق رو باز کرد و به سانایی که چشماش بسته بود نگاه کرد
جیمین:بچه ها بیاین کمک
اعضا هم با عجله وارد اتاق شدن
نامجون:ببینم اون که حالش خوب بود
تنها کسی که میدونست دلیل این اتفاق چیه شوگا
بود چون اون از بیماری دختر باخبر بود اما کسی نفهمید اون چقدر درد داره و چقدر لاغر تر شده
نامجون:بچه ها یکی آمبولانس خبر کنه
کوک:من زنگ میزنم
........
توی بیمارستان بودن نگران و اشفته
یونگی:من باید یه چیزی بگم
جین:بهتره بزاری برا خونه
یونگی:درباره ناراعه
داشتن آماده میشدن که نارا دل درد بدی داشت و تصمیم گرفت نره خودشم میدونست بخاطر سرطان کبد و غدد لنفاویش مشکل پیدا کرده و کمی هم تب داشت از درد به خودش میپیچید در اتاقش زده شد
جیمین:ناراشی آماده ای یانه؟؟ میتونم بیام تو
نارا با لکنت و آخرین جونی که براش مونده بود گفت:جی.. جیمینا کمک و چشماش سیاهی رفت دیگه چیزی نشنید
جیمین با عجله در اتاق رو باز کرد و به سانایی که چشماش بسته بود نگاه کرد
جیمین:بچه ها بیاین کمک
اعضا هم با عجله وارد اتاق شدن
نامجون:ببینم اون که حالش خوب بود
تنها کسی که میدونست دلیل این اتفاق چیه شوگا
بود چون اون از بیماری دختر باخبر بود اما کسی نفهمید اون چقدر درد داره و چقدر لاغر تر شده
نامجون:بچه ها یکی آمبولانس خبر کنه
کوک:من زنگ میزنم
........
توی بیمارستان بودن نگران و اشفته
یونگی:من باید یه چیزی بگم
جین:بهتره بزاری برا خونه
یونگی:درباره ناراعه
۲.۰k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.