ناخواسته پارت ۶
و روش نوشتم اینو درست
صبح
ویو .ا/ت.
پا شدم رفتم و کارای لازمو کردم رفتم روی میزکه نودلمو بخورم اما دیدم نودل نداریم وفقط اونجا ی پاستا وی برگه عست که روش نوشته امشب اینو درست کن داشتم لباسامو میپوشیدم که ی دفعه جیمین اومد تو و گفت بیا بیرون کلی کار داری رفتم بیرون رفتم تو اشپز خونه که کارامو انجام بدم
که دیدم کسی نیست گفتم بقیه کجان که ی دفعه دیدم دستای ی نفر اومد رو شونم وسرشو اورد در گوشم داشتم نفس کشیدنشو روی گردنم حس میکردم بدم سرد شده بود که ی دفعه صداش درومد وگفت از این به بعد تو این خونه فقط منو تو ایم ورفت بعد از اینکه رفت پاهام شل شد وافتادم روی زمین با خودم گفتم یعنی میخواد بام چی کار کنه
چند روز بعد
توی این چند روز بد ترین اتفاقا برای من افتاد هر روز از خاب پامیشدم دیگه حال نداشتم لباسامو عوض کنم همینجوری میرفتم کارا رو میکردم اون منو به چشم عروسک میدید دیگه برام عادی شده بود اون همیشه سر ی ساعت میومد وشروع میکرد به زدن من منم غیر از اینکه بگم نزن چاره ی دیگه ای نداشتم امشب هم اومد شروع کرد به زدنم با ی بهونه الکی اون وقتی در حالت عادی بود خیلی مهربون بود ولی از وقتی مامان باباش رفته بودن ومست ...........
خ.و.م.ا.ر.ی
شرطا
۱۵:لایک
۲۰:کامنت
صبح
ویو .ا/ت.
پا شدم رفتم و کارای لازمو کردم رفتم روی میزکه نودلمو بخورم اما دیدم نودل نداریم وفقط اونجا ی پاستا وی برگه عست که روش نوشته امشب اینو درست کن داشتم لباسامو میپوشیدم که ی دفعه جیمین اومد تو و گفت بیا بیرون کلی کار داری رفتم بیرون رفتم تو اشپز خونه که کارامو انجام بدم
که دیدم کسی نیست گفتم بقیه کجان که ی دفعه دیدم دستای ی نفر اومد رو شونم وسرشو اورد در گوشم داشتم نفس کشیدنشو روی گردنم حس میکردم بدم سرد شده بود که ی دفعه صداش درومد وگفت از این به بعد تو این خونه فقط منو تو ایم ورفت بعد از اینکه رفت پاهام شل شد وافتادم روی زمین با خودم گفتم یعنی میخواد بام چی کار کنه
چند روز بعد
توی این چند روز بد ترین اتفاقا برای من افتاد هر روز از خاب پامیشدم دیگه حال نداشتم لباسامو عوض کنم همینجوری میرفتم کارا رو میکردم اون منو به چشم عروسک میدید دیگه برام عادی شده بود اون همیشه سر ی ساعت میومد وشروع میکرد به زدن من منم غیر از اینکه بگم نزن چاره ی دیگه ای نداشتم امشب هم اومد شروع کرد به زدنم با ی بهونه الکی اون وقتی در حالت عادی بود خیلی مهربون بود ولی از وقتی مامان باباش رفته بودن ومست ...........
خ.و.م.ا.ر.ی
شرطا
۱۵:لایک
۲۰:کامنت
۴.۵k
۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.