یخ فروش جهنم 🔥
#یخ_فروش_جهنم 🔥
رمان خانه ارواح
پارت سی و شش
اکتای:ولی آلیس...
بدون اینکه بزارم حرفشو بزنه گفتم
آلیس:اکتای میشه بس کنی
از کنارش رفتم
هوا کاملا داشت دیگه تاریک میشد
رفتم برای سرو غذا
غدا هارو روی چیدیم اکتای اومد پایین زیر چشمی نگام کرد
وقتی سوسن اومد
محلش ندادم از کنارش رد شدم
دستمو گرفت
اکتای:چرا اینکارو میکنی
دستشو از دستم جدا کردم رفتم
هلیا:ابجی بیا غذا بخور
آلیس:اشتها ندارم تو بخور من بعدا میخورم
بعد از جمع کردن میز
سوسن صدام کرد رفتم اتاقش
الیس:منو صدا کردین
سوسن بیا بشین
رمان خانه ارواح
پارت سی و شش
اکتای:ولی آلیس...
بدون اینکه بزارم حرفشو بزنه گفتم
آلیس:اکتای میشه بس کنی
از کنارش رفتم
هوا کاملا داشت دیگه تاریک میشد
رفتم برای سرو غذا
غدا هارو روی چیدیم اکتای اومد پایین زیر چشمی نگام کرد
وقتی سوسن اومد
محلش ندادم از کنارش رد شدم
دستمو گرفت
اکتای:چرا اینکارو میکنی
دستشو از دستم جدا کردم رفتم
هلیا:ابجی بیا غذا بخور
آلیس:اشتها ندارم تو بخور من بعدا میخورم
بعد از جمع کردن میز
سوسن صدام کرد رفتم اتاقش
الیس:منو صدا کردین
سوسن بیا بشین
۲.۶k
۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.