Fake
#مرواریدسفید
#Part²
ویو ماریآ
رفتم یه دوش چند مینی گرفتم اومدم بیرون و حاضر شدم نگاه به ساعت کردم
واااایی یه ربع دیگه ساعت 7 میشه.
سریع رفتم سوار ماشینم شدم و به سرعت حرکت کردم.
تو راه یه گل فروشی دیدم.
پیاده شدم تا یه شاخه گل رز آبی برای آریا بخرم.
گفتم شاید خوشش بیاد چون رنگ آبی رو هم دوسش داره.
برای شام چیزی درست نکرده بودم تصمیم گرفتم برم رستوران کناریه اون گلفروشی تا یه چیزی برای شام بخرم.
وقتی رفتم داخل آریا رو دیدم.
شوکه شده بودم.
یه دختر روی پاهاش بود یکی دیگه هم کنارش و داشت باهاشون لاس میزد.
(ویو ماریا)
وقتی اون صحنه رو دیدم قلبم تیکه تیکه شد.
اون بهم خیانت کرده بود.
باورم نمیشد.
تنها کسی که دوسم داشت بهم دروغ گفته بود خیانت کرده.
بغض کردم.
بغضی که شکسته نمیشد.
بغضی که مثل جلادی گردنم رو گرفته بود و میخواست من رو خفه کنه.
پرم از بغض های بیرحم.
که ناگهان شکستن و اشک هام مثل بارون سرازیر شد.
#Part²
ویو ماریآ
رفتم یه دوش چند مینی گرفتم اومدم بیرون و حاضر شدم نگاه به ساعت کردم
واااایی یه ربع دیگه ساعت 7 میشه.
سریع رفتم سوار ماشینم شدم و به سرعت حرکت کردم.
تو راه یه گل فروشی دیدم.
پیاده شدم تا یه شاخه گل رز آبی برای آریا بخرم.
گفتم شاید خوشش بیاد چون رنگ آبی رو هم دوسش داره.
برای شام چیزی درست نکرده بودم تصمیم گرفتم برم رستوران کناریه اون گلفروشی تا یه چیزی برای شام بخرم.
وقتی رفتم داخل آریا رو دیدم.
شوکه شده بودم.
یه دختر روی پاهاش بود یکی دیگه هم کنارش و داشت باهاشون لاس میزد.
(ویو ماریا)
وقتی اون صحنه رو دیدم قلبم تیکه تیکه شد.
اون بهم خیانت کرده بود.
باورم نمیشد.
تنها کسی که دوسم داشت بهم دروغ گفته بود خیانت کرده.
بغض کردم.
بغضی که شکسته نمیشد.
بغضی که مثل جلادی گردنم رو گرفته بود و میخواست من رو خفه کنه.
پرم از بغض های بیرحم.
که ناگهان شکستن و اشک هام مثل بارون سرازیر شد.
۲.۴k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.