گربه نما
گربه نما
پارت ²
ویو ات
از خواب بیدار شدم رفتم تو یه وان حموم مامانم اومد منو شست حمومم تموم شد مامانم آورد حوله پیچید بهم خشکم کرد اورد بیرون یکم بهم سشوار کشید موهام مونده بود تو هوا پف کرده بودم بعد با مامانم رفتیم پایین نشستیم روی صندلی بعد صبحونه خوردیم بعد مامانم سالمون ، هونگاپ ، گی ، گول، دگو ،جوگه ،سعو ،چامچی و سونگو برای شام درست کرد چون تولدم از ساعت ۷شروع می شد از اونجایی که مامانم و بابام گربه نما بودن فقط تو ماه کامل گربه می شدن بقیه ی روزهارو ادم بودن بخاطر همین خونمون مثل خونه های انسانا بود من از بابام خواستم تلوزیون و برام باز کنه تا تلویزیون ببینم بابام تلویزیون و برام باز کرد منم نشستم فیلم دیدم بعد ساعت ۲ شد مامانم برا نهار سالمون درست کرده بود رفتیم نهار خوردیم
ویو کوک
صبح ساعت ۷ بیدار شدم رفتم دوش گرفتم بعد موهامو خشک کردم بعد یه بولیز سفید با کت و شلوار مشکی پوشیدم بعد رفتم پایین
کوک : سلام آجوما
آجوما : سلام پسرم بیا بشین برات صبحونه اماده کردم
رفتم صبحونه خوردم بعد رفتم سوار ماشین لامبورگینیم شدم به سمت شرکت حرکت کردم چند تا پرونده بود باید می خوندم و امضا می کردم تا اونارو بخونم و امضا کنم ساعت ۲ شد رفتم تو رستوران شرکت دوکبوکی خوردم بعد رفتم دوباره تو شرکت بقیه ی پرونده هارو امضا کردم که ساعت شد ۷ بعد از ظهر
ویو ات
ساعت ۷ بود مهمونا اومدن رفتم بهشون سلام دادم بعد با بچه ها بازی کردیم بعد مامانم صدامون کرد رفتیم شام خوردیم بعد از تموم شدن بعد من پشت رفتم دستشویی وقتی داشتم بر می گشتم دیدم گرگ ها بهمون حمله کردن چون بابام ریس گله ی گربه نما ها بود کل گربه نما ها اومده بودن تولدم گرگ هاهم همه ی گربه نماها رو خوردن منم که داشتم نگاه می کردم ترسیده بودم بعد بدو بدو از اونجا رفتم بغض کردم بعد شروع کردم گریه کردم بعد یادم افتاد که قراره انسان بشم و هیچ لباسی ندارم باید از یکی کمک می گرفتم جلوی چند نفر رفتم از شون کمک خواستم ولی همه ازم دوری می کردن یام بهم اهمیت نمی دادن تا اینکه........
تا پارت ۳ خماری
به قول الگوم دید چه جای خوبی قط کردم برای پارت بعدی یه شرط کوچیک دارم
لایک ۵
کامنت ۵
پارت ²
ویو ات
از خواب بیدار شدم رفتم تو یه وان حموم مامانم اومد منو شست حمومم تموم شد مامانم آورد حوله پیچید بهم خشکم کرد اورد بیرون یکم بهم سشوار کشید موهام مونده بود تو هوا پف کرده بودم بعد با مامانم رفتیم پایین نشستیم روی صندلی بعد صبحونه خوردیم بعد مامانم سالمون ، هونگاپ ، گی ، گول، دگو ،جوگه ،سعو ،چامچی و سونگو برای شام درست کرد چون تولدم از ساعت ۷شروع می شد از اونجایی که مامانم و بابام گربه نما بودن فقط تو ماه کامل گربه می شدن بقیه ی روزهارو ادم بودن بخاطر همین خونمون مثل خونه های انسانا بود من از بابام خواستم تلوزیون و برام باز کنه تا تلویزیون ببینم بابام تلویزیون و برام باز کرد منم نشستم فیلم دیدم بعد ساعت ۲ شد مامانم برا نهار سالمون درست کرده بود رفتیم نهار خوردیم
ویو کوک
صبح ساعت ۷ بیدار شدم رفتم دوش گرفتم بعد موهامو خشک کردم بعد یه بولیز سفید با کت و شلوار مشکی پوشیدم بعد رفتم پایین
کوک : سلام آجوما
آجوما : سلام پسرم بیا بشین برات صبحونه اماده کردم
رفتم صبحونه خوردم بعد رفتم سوار ماشین لامبورگینیم شدم به سمت شرکت حرکت کردم چند تا پرونده بود باید می خوندم و امضا می کردم تا اونارو بخونم و امضا کنم ساعت ۲ شد رفتم تو رستوران شرکت دوکبوکی خوردم بعد رفتم دوباره تو شرکت بقیه ی پرونده هارو امضا کردم که ساعت شد ۷ بعد از ظهر
ویو ات
ساعت ۷ بود مهمونا اومدن رفتم بهشون سلام دادم بعد با بچه ها بازی کردیم بعد مامانم صدامون کرد رفتیم شام خوردیم بعد از تموم شدن بعد من پشت رفتم دستشویی وقتی داشتم بر می گشتم دیدم گرگ ها بهمون حمله کردن چون بابام ریس گله ی گربه نما ها بود کل گربه نما ها اومده بودن تولدم گرگ هاهم همه ی گربه نماها رو خوردن منم که داشتم نگاه می کردم ترسیده بودم بعد بدو بدو از اونجا رفتم بغض کردم بعد شروع کردم گریه کردم بعد یادم افتاد که قراره انسان بشم و هیچ لباسی ندارم باید از یکی کمک می گرفتم جلوی چند نفر رفتم از شون کمک خواستم ولی همه ازم دوری می کردن یام بهم اهمیت نمی دادن تا اینکه........
تا پارت ۳ خماری
به قول الگوم دید چه جای خوبی قط کردم برای پارت بعدی یه شرط کوچیک دارم
لایک ۵
کامنت ۵
۲.۵k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.