ادامه دادم
ادامه دادم
از باشگاه خارج شدم بازم دویدم
نفسم گرفت
شت اسپری ام رو یادم رفت
سریع تر دویدم به خونه رسیدم سریع به آشپز خونه رفتم
اسپری رو استشمام کردم
و قرصم رو خوردم وضعیتم بدتر شده بود
و حداقل گفته بودن 7سال زندم خوبه!
رفتم طبقه بالا و وارد حموم شدم دوش گرفتم
لباس پوشیدم روتین رفتم
و از خونه خارج شدم سوار موتور ام شدم مشکی مات بود
ویپ روبیرون اوردم و کشیدم
وارد شرکت شدم همه 90 درجه خودشون رو خم کرده بودن وارد اتاق شدم
کسی رو ی صندلیم نشسته بود
صندلی برگشت
ت... تهیونگ بود
خونسردیم رو حفظ کردم
و بهش نگاه کردم
ات: اینجا چیکار میکنی
تهیونگ بلند شد و اومد سمتم
رفتم عقب
تهیونگ: از داداشی میترسی
ات: نفس عمیق کشیدم و گفتم
تو دیگه داداش من نیستی من داداش ندارم
اوکی؟
گمشو بیرون
تهیونگ: خنده کرد گقت اینجا ماله منه
ات: کی گفته
تهیونگ: جئون
ات: نیشخندی زدم و گفتم اخخی برو به رئیست بگو بند بساتشو جمع کنه شرکتش
افت کره و خریدمش
تهیونگ به بهت بهم خیره شد
تهیونگ: تو تو رئیس باند ماه خونی ای
ات: میخواستی کی باشه
تهیونگ از کنارم رد شد و تنه زد
نیشخندی زدمو سر جام نشستم
چند ثانیه بعد آرامش با صدای نوتیفیکشن به هم خورد
به موبایلم نگاه کردم
مسیج از طرف جئون
پیام
ات سریع سهام رو پس میدی فهمیدی
چجوری اصلا نکنه نوچه باند ماه خونی ای
و اگرنه و خالی از پیام
خنده ای از روی فشاری شدن جئون کردم و زنگ زدم
صدای دادش تا بیرون از شرکت میرفت
جئون: اتتت سهام رو برگردون
ات: زیر دستت خبرارو اورد
جئون: مسخره بازی درنیار. گوشی بده رئیست
ات: خودمم
جئون: مسخره بازی درنیار ات تو نمیتونی اونقدر بی رحم باشی
ات: شاید ولی شدم
جئون: مگه چیکارت کردم که اینکارارو میکنی
ات: هومم بذار فکر کنم
خیانتت اجیر کردن خواهر و برادرم نصف سهام باند رو بالا کشیدن
بدتر شدنم
و قطع کردم
جیمین اومد نزدیکم بغلم کرد سرم رو روی شونش گذاشتم
(جیمین دوست صمیمی ات هستش)
جیمین: ات آروم باش
خب
بهشون گفتی؟
ات: چیو؟
جیمین: اکثرا 7 سال دیگ زندع ای
ات: بگم همه چیزمو بالا بکشن
جیمین: نمیدونم اما حداقل به تهیونگ بگو
ات تو ممکنه همین فردا بمیری
ات: جیمین (خنده) مسخره بازی درنیار
جیمین: خود دانی
جیمین رفت و ات نشست و فکرد کرد
تا جیمین اومد ات رو ی میز با یه عالمه پرونده خوابش بردع بود ات رو براید بغل کرد و گذاشت رو مبل
و نشست روی صندلی رو ی برگه نوشته بود
جیمین الان جئون میاد بگو دوست پسرمی مرسییی
جیمین خندش گرفت
و با صدای داد کسی به خودش اومد
جئون: اتتتتت
جیمین: ساکت شو خوابه
جئون: تو چیکارشی
جیمین: دوست پسرش چیکار داری
نکنه اومدی بدترش کنی هان؟
جئون: منظور
جیمین: نمیفهمی
ات فقط
(
از باشگاه خارج شدم بازم دویدم
نفسم گرفت
شت اسپری ام رو یادم رفت
سریع تر دویدم به خونه رسیدم سریع به آشپز خونه رفتم
اسپری رو استشمام کردم
و قرصم رو خوردم وضعیتم بدتر شده بود
و حداقل گفته بودن 7سال زندم خوبه!
رفتم طبقه بالا و وارد حموم شدم دوش گرفتم
لباس پوشیدم روتین رفتم
و از خونه خارج شدم سوار موتور ام شدم مشکی مات بود
ویپ روبیرون اوردم و کشیدم
وارد شرکت شدم همه 90 درجه خودشون رو خم کرده بودن وارد اتاق شدم
کسی رو ی صندلیم نشسته بود
صندلی برگشت
ت... تهیونگ بود
خونسردیم رو حفظ کردم
و بهش نگاه کردم
ات: اینجا چیکار میکنی
تهیونگ بلند شد و اومد سمتم
رفتم عقب
تهیونگ: از داداشی میترسی
ات: نفس عمیق کشیدم و گفتم
تو دیگه داداش من نیستی من داداش ندارم
اوکی؟
گمشو بیرون
تهیونگ: خنده کرد گقت اینجا ماله منه
ات: کی گفته
تهیونگ: جئون
ات: نیشخندی زدم و گفتم اخخی برو به رئیست بگو بند بساتشو جمع کنه شرکتش
افت کره و خریدمش
تهیونگ به بهت بهم خیره شد
تهیونگ: تو تو رئیس باند ماه خونی ای
ات: میخواستی کی باشه
تهیونگ از کنارم رد شد و تنه زد
نیشخندی زدمو سر جام نشستم
چند ثانیه بعد آرامش با صدای نوتیفیکشن به هم خورد
به موبایلم نگاه کردم
مسیج از طرف جئون
پیام
ات سریع سهام رو پس میدی فهمیدی
چجوری اصلا نکنه نوچه باند ماه خونی ای
و اگرنه و خالی از پیام
خنده ای از روی فشاری شدن جئون کردم و زنگ زدم
صدای دادش تا بیرون از شرکت میرفت
جئون: اتتت سهام رو برگردون
ات: زیر دستت خبرارو اورد
جئون: مسخره بازی درنیار. گوشی بده رئیست
ات: خودمم
جئون: مسخره بازی درنیار ات تو نمیتونی اونقدر بی رحم باشی
ات: شاید ولی شدم
جئون: مگه چیکارت کردم که اینکارارو میکنی
ات: هومم بذار فکر کنم
خیانتت اجیر کردن خواهر و برادرم نصف سهام باند رو بالا کشیدن
بدتر شدنم
و قطع کردم
جیمین اومد نزدیکم بغلم کرد سرم رو روی شونش گذاشتم
(جیمین دوست صمیمی ات هستش)
جیمین: ات آروم باش
خب
بهشون گفتی؟
ات: چیو؟
جیمین: اکثرا 7 سال دیگ زندع ای
ات: بگم همه چیزمو بالا بکشن
جیمین: نمیدونم اما حداقل به تهیونگ بگو
ات تو ممکنه همین فردا بمیری
ات: جیمین (خنده) مسخره بازی درنیار
جیمین: خود دانی
جیمین رفت و ات نشست و فکرد کرد
تا جیمین اومد ات رو ی میز با یه عالمه پرونده خوابش بردع بود ات رو براید بغل کرد و گذاشت رو مبل
و نشست روی صندلی رو ی برگه نوشته بود
جیمین الان جئون میاد بگو دوست پسرمی مرسییی
جیمین خندش گرفت
و با صدای داد کسی به خودش اومد
جئون: اتتتتت
جیمین: ساکت شو خوابه
جئون: تو چیکارشی
جیمین: دوست پسرش چیکار داری
نکنه اومدی بدترش کنی هان؟
جئون: منظور
جیمین: نمیفهمی
ات فقط
(
۳.۷k
۱۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.