اسم وانشات: صورت من متعلق به توست
اسم وانشات: #صورت_من_متعلق_به_توست
#پارت_5
(کوک_ ا/ت+ راوی&)
_(به در نگاه کردم دیدم چانویلِ(بادیگارد کوک))
_بد تایم تر از تو ندیدم
(چانویل~)
~ببخشید قربان... اومدم بگم ماشین ا/ت خانومو پیدا کردیم
_خب خوبه حالا بی زحمت تنهامون بزار
~قربان...
_باز چیهه
~نقابتون رو اوردم
_اها.. بدش(نقاب رو بهم داد بعدشم از اتاق رفت بیرون)
+نزن نقابو
_چرا؟
+اینطوری قشنگ تری
_ولی من دوس ندارم
+ولی من دوس دارم
_بیخیال ا/ت.. من اینطوری راحت ترم
+هرجور راحتی.. ولی زشت میشی
_یااا متوجهی داری با کی حرف میزنی؟
&ا/ت سمت صورت کوک خم شد و با شیطنت گفت
+با کی؟
_اینگار یادت رفته من مافیام(پوزخند)
+(برگشتم سرجام) نه خب.. ولی ترسناک نیستی
_هستم.. فقط تو اون روی ترسناکمو ندیدی.. وگرنه الان جز بله و چشم قربان چیزی نمیگفتی
+واو جعون کوک.. اون روی خشنتو به ماهم نشون بدع شاید آدم شدیم(خنده)
_باشع نشون میدم.. ولی متفاوت تر از اونی که به بقیه نشون میدادم(پوزخند)
+منظور؟(نیشخند)
_توهم پرو و نترس تشریف داریا(لبخند)
+اره خب.. من فقط احترام گذاشته بودم تا الان
_او چه با ادب
+(خنده)
_(لبخند)
+(درسته تو بیمارستان بودیم و من حالم خوب نبود ولی بازم با کوک شوخی کردیمو خندیدیم.. اون بهم حس خوبی میداد.. کوچیک ترین حس خوبش این بود که دیگ تنها نبودم)
&ساعت9 شب ا/ت مرخص شد و کوک اونو برد خونه ی خودش
+(رفتیم داخل عمارت کوک... دیدم همه ی بادیگارد ها و خدمتکاراش جلومون صف کشیدن... بیشتر از اونی بودن که فکرشو میکردیم.. با ورود منو کوک همشون تعظیم کردن و بعد از گفتن خوش امد همونجا ایستادن)
_همگی.. ایشون لی ا/ت هست.. قراره برای یه مدت پیش ما بمونه.. شایدم برا همیشه(پوزخند)
+یاا(آروم)
_باشه(خنده)... دوس دارم ازش بهترین مراقبت رو بکنین... و چون مریضه سرتایم دارو هاشو بیارین و غذاهای سالم براش درست کنید
&(همه باهم گفتن چشم)
_خب... دیگه میتونید برید
+(بعد از شنیدن حرفای کوک همه رفتن سراغ کاراشون منم خیره به کوک ایستاده بودم)
+من.. کجا باید بخوابم؟
_میتونی تو اتاق من بمونی(لبخند شیطون)
+جعون کوک(جدی)
_خیلی خب شوخی کردم... همراهم بیا(دست ا/ت رو گرفتم و رفتم طبقه ی بالا... رفتیم تو اتاق روبه روی اتاق خودم)
_بفرما اینم از اتاق شما(لبخند)
+خیلیی قشنگهه(ذوق)
_خوشحال شدم که دوسش داری.. خیلی خب توبرو استراحت کن من به خدمتکارا بگم برات سوپ درست کنن
+کوک
_بله؟
+میشه دوش بگیرم؟
......ادامه دارددد
(پایان پارت5)
#پارت_5
(کوک_ ا/ت+ راوی&)
_(به در نگاه کردم دیدم چانویلِ(بادیگارد کوک))
_بد تایم تر از تو ندیدم
(چانویل~)
~ببخشید قربان... اومدم بگم ماشین ا/ت خانومو پیدا کردیم
_خب خوبه حالا بی زحمت تنهامون بزار
~قربان...
_باز چیهه
~نقابتون رو اوردم
_اها.. بدش(نقاب رو بهم داد بعدشم از اتاق رفت بیرون)
+نزن نقابو
_چرا؟
+اینطوری قشنگ تری
_ولی من دوس ندارم
+ولی من دوس دارم
_بیخیال ا/ت.. من اینطوری راحت ترم
+هرجور راحتی.. ولی زشت میشی
_یااا متوجهی داری با کی حرف میزنی؟
&ا/ت سمت صورت کوک خم شد و با شیطنت گفت
+با کی؟
_اینگار یادت رفته من مافیام(پوزخند)
+(برگشتم سرجام) نه خب.. ولی ترسناک نیستی
_هستم.. فقط تو اون روی ترسناکمو ندیدی.. وگرنه الان جز بله و چشم قربان چیزی نمیگفتی
+واو جعون کوک.. اون روی خشنتو به ماهم نشون بدع شاید آدم شدیم(خنده)
_باشع نشون میدم.. ولی متفاوت تر از اونی که به بقیه نشون میدادم(پوزخند)
+منظور؟(نیشخند)
_توهم پرو و نترس تشریف داریا(لبخند)
+اره خب.. من فقط احترام گذاشته بودم تا الان
_او چه با ادب
+(خنده)
_(لبخند)
+(درسته تو بیمارستان بودیم و من حالم خوب نبود ولی بازم با کوک شوخی کردیمو خندیدیم.. اون بهم حس خوبی میداد.. کوچیک ترین حس خوبش این بود که دیگ تنها نبودم)
&ساعت9 شب ا/ت مرخص شد و کوک اونو برد خونه ی خودش
+(رفتیم داخل عمارت کوک... دیدم همه ی بادیگارد ها و خدمتکاراش جلومون صف کشیدن... بیشتر از اونی بودن که فکرشو میکردیم.. با ورود منو کوک همشون تعظیم کردن و بعد از گفتن خوش امد همونجا ایستادن)
_همگی.. ایشون لی ا/ت هست.. قراره برای یه مدت پیش ما بمونه.. شایدم برا همیشه(پوزخند)
+یاا(آروم)
_باشه(خنده)... دوس دارم ازش بهترین مراقبت رو بکنین... و چون مریضه سرتایم دارو هاشو بیارین و غذاهای سالم براش درست کنید
&(همه باهم گفتن چشم)
_خب... دیگه میتونید برید
+(بعد از شنیدن حرفای کوک همه رفتن سراغ کاراشون منم خیره به کوک ایستاده بودم)
+من.. کجا باید بخوابم؟
_میتونی تو اتاق من بمونی(لبخند شیطون)
+جعون کوک(جدی)
_خیلی خب شوخی کردم... همراهم بیا(دست ا/ت رو گرفتم و رفتم طبقه ی بالا... رفتیم تو اتاق روبه روی اتاق خودم)
_بفرما اینم از اتاق شما(لبخند)
+خیلیی قشنگهه(ذوق)
_خوشحال شدم که دوسش داری.. خیلی خب توبرو استراحت کن من به خدمتکارا بگم برات سوپ درست کنن
+کوک
_بله؟
+میشه دوش بگیرم؟
......ادامه دارددد
(پایان پارت5)
۴.۶k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.