درک میکنه (گریه داد و کوک و حل میده
درک میکنه (گریه داد و کوک و حل میده
-هوفف خدا چرا اینکارو کردم منن باید از دلش در بیارم
-اتت اتت کجا رفتی ات(داد نگران
+فرار کردم و از عمارت رفتم بیرون نیدونستم کوک همه جارو میگرده و منم جایی نداشتم برم خواستم نگرانش کنم و یکم از عمارت دور شدم رفتم جایی که قبلا میرفتم قبلان ها وقتی ناراحت بودم میرفتم جنگل یه کلبه اونجا بود میرفتم اونجا و خودم و خالی میکردم داشتم میرفتم اونجا که یه ادم اشنا و دیدم بکهیون بود وقتی منو دید دوید سمتم رفتم بغلش کردم و همه چیز و براش تعریف کردم باهم دیگ رفتیم کلبه و بقیه داستان و تعریف کردم و تو بغلش گریه میکردم که با دستاش صورتم و قاب کرد و گفت
×ات خوشگلم گریه نکن من درکت میکنم ازش عصبانی ولی این چیزا بین عاشقا پیش میاد لطفا گریه نکن
+بکهیون من که بهت گفتم عاشقش نیستم من یکی دیگ و دوست دارم (اشکاش و پاک میکنه
×کی رو
+ت...و...تو
×من واقعا
+اوهوم
×به ات نزدیک میشه و لباش و میبوسه که همون لحظه کوک از پنجره میبینتشون و خیلی عصبی میشه ولی کاری نمیکنه منتظر میشه تا از کلبه بیان بیرون بکهیون از ات جدا میشه و به ات میگه که منم به تو حس دارم و ات میگه
-هوفف خدا چرا اینکارو کردم منن باید از دلش در بیارم
-اتت اتت کجا رفتی ات(داد نگران
+فرار کردم و از عمارت رفتم بیرون نیدونستم کوک همه جارو میگرده و منم جایی نداشتم برم خواستم نگرانش کنم و یکم از عمارت دور شدم رفتم جایی که قبلا میرفتم قبلان ها وقتی ناراحت بودم میرفتم جنگل یه کلبه اونجا بود میرفتم اونجا و خودم و خالی میکردم داشتم میرفتم اونجا که یه ادم اشنا و دیدم بکهیون بود وقتی منو دید دوید سمتم رفتم بغلش کردم و همه چیز و براش تعریف کردم باهم دیگ رفتیم کلبه و بقیه داستان و تعریف کردم و تو بغلش گریه میکردم که با دستاش صورتم و قاب کرد و گفت
×ات خوشگلم گریه نکن من درکت میکنم ازش عصبانی ولی این چیزا بین عاشقا پیش میاد لطفا گریه نکن
+بکهیون من که بهت گفتم عاشقش نیستم من یکی دیگ و دوست دارم (اشکاش و پاک میکنه
×کی رو
+ت...و...تو
×من واقعا
+اوهوم
×به ات نزدیک میشه و لباش و میبوسه که همون لحظه کوک از پنجره میبینتشون و خیلی عصبی میشه ولی کاری نمیکنه منتظر میشه تا از کلبه بیان بیرون بکهیون از ات جدا میشه و به ات میگه که منم به تو حس دارم و ات میگه
۲.۶k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.