عشق در مدرسه
#عشق_در_مدرسه
Part16
ته: میدونم ناراحت شد ولی وقتی نامی عکس لخت ا.ت رو ک با ی پسر خوابیده بود رو فرستاد خیلی عصبی شدم ولی نمیدونم چرا نامی گفت درباره این چیزی به ا.ت نگم( بچه
ها نامی دوست ته هس ک بخاطر موضوعی باهم بحث شون میشه و دشمن قسم خورده ی هم میشن ولی بعد ها نامی میاد و با ته آشتی میکنه)
#ویو.ا.ت
وقتی ته رفت منم دیگه پایین نرفتم اشک مثل باران از چشمام میبارید ک یهو گوشیم زنگ خورد ایو بود دوست صمیمیم حالم بد بود نمیخاستم جواب بدم ولی اون دوستم بود مث خواهرم بود
مکالمه ی ایو و ا.ت
ا.ت: سلامم بر ایو چطوری؟؟؟
ایو: ا.ت سلام( با صدای ضعیف)
ا.ت: ایو چیزی شده چرا صدات گرفته ست
ایو: ا.ت......ا.ت سوجون....(با گریه)
ا.ت: ایو چیشده چرا گریه میکنی سوجون چی؟(نگران)
(سوجون هم دوست صمیمی ا.ت هس ا.ت تو بار با سوجون و ایو آشنا شده و خیلی صمیمی هستن)
ایو: سو...جون تصادف کرده
وقتی گف سوجون تصادف کرده گوشی از دستم افتاد زمین خودم دو زبانه افتادم رو زمین چند دقیقه همونجوری داشتم گریه میکردم ک یادم افتاد باید برم بیمارستان پاشدم به ایو پیام دادم تا آدرس رو بفرسته لباسم رو عوض کردم رفتم پایین ک بابام گفت
#ویو.ته
خدمتکار: خانم میز شام آماده ست
مامان ا.ت: اوو باشه خب بفرمایید بریم
بابا ا.ت: اجوما ا.ت رو هم صدا کن بیاد
اجوما: بله چشم
ک یهو ا.ت بدو بدو از پله ها پایین اومد
بابا ا.ت: ا.ت دخترم جایی میری چرا لباسات رو عوض کردی
ا.ت:......
یوری🦋
Part16
ته: میدونم ناراحت شد ولی وقتی نامی عکس لخت ا.ت رو ک با ی پسر خوابیده بود رو فرستاد خیلی عصبی شدم ولی نمیدونم چرا نامی گفت درباره این چیزی به ا.ت نگم( بچه
ها نامی دوست ته هس ک بخاطر موضوعی باهم بحث شون میشه و دشمن قسم خورده ی هم میشن ولی بعد ها نامی میاد و با ته آشتی میکنه)
#ویو.ا.ت
وقتی ته رفت منم دیگه پایین نرفتم اشک مثل باران از چشمام میبارید ک یهو گوشیم زنگ خورد ایو بود دوست صمیمیم حالم بد بود نمیخاستم جواب بدم ولی اون دوستم بود مث خواهرم بود
مکالمه ی ایو و ا.ت
ا.ت: سلامم بر ایو چطوری؟؟؟
ایو: ا.ت سلام( با صدای ضعیف)
ا.ت: ایو چیزی شده چرا صدات گرفته ست
ایو: ا.ت......ا.ت سوجون....(با گریه)
ا.ت: ایو چیشده چرا گریه میکنی سوجون چی؟(نگران)
(سوجون هم دوست صمیمی ا.ت هس ا.ت تو بار با سوجون و ایو آشنا شده و خیلی صمیمی هستن)
ایو: سو...جون تصادف کرده
وقتی گف سوجون تصادف کرده گوشی از دستم افتاد زمین خودم دو زبانه افتادم رو زمین چند دقیقه همونجوری داشتم گریه میکردم ک یادم افتاد باید برم بیمارستان پاشدم به ایو پیام دادم تا آدرس رو بفرسته لباسم رو عوض کردم رفتم پایین ک بابام گفت
#ویو.ته
خدمتکار: خانم میز شام آماده ست
مامان ا.ت: اوو باشه خب بفرمایید بریم
بابا ا.ت: اجوما ا.ت رو هم صدا کن بیاد
اجوما: بله چشم
ک یهو ا.ت بدو بدو از پله ها پایین اومد
بابا ا.ت: ا.ت دخترم جایی میری چرا لباسات رو عوض کردی
ا.ت:......
یوری🦋
۲.۹k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.