من، متنفرم از آبی
من، متنفرم از آبی
از اینکه آبی بشم...
از اینکه ادما برام آبی بودن...
از ابی تیره بیشتر متنفرم...
از روسی، از حرفا و کلماتی که مردن، شنیده نشدن، از غرور، از احساسات، از قلبایی که ابی شدن، از قلبایی که تپششون موج دریاست...
از پرستیدن، از گذشته ها متنفرم....
ولی بیشتر از اینا، من از خودم متنفرم، از یخ زدن حسم، قلبم، منطقم، از اهمیت دادنام به بقیه....
من از مهربون بودنم متفرم.
و اینهمه تنفر،برای منی که شاید حتی تا چندماه پیش از تنفر خالی خالی بودم، زیادی سنگینه!
از اینکه آبی بشم...
از اینکه ادما برام آبی بودن...
از ابی تیره بیشتر متنفرم...
از روسی، از حرفا و کلماتی که مردن، شنیده نشدن، از غرور، از احساسات، از قلبایی که ابی شدن، از قلبایی که تپششون موج دریاست...
از پرستیدن، از گذشته ها متنفرم....
ولی بیشتر از اینا، من از خودم متنفرم، از یخ زدن حسم، قلبم، منطقم، از اهمیت دادنام به بقیه....
من از مهربون بودنم متفرم.
و اینهمه تنفر،برای منی که شاید حتی تا چندماه پیش از تنفر خالی خالی بودم، زیادی سنگینه!
۱.۴k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.