تکپارتی
تکپارتی
جیمین
وقتی به زور ازدواج کردید و تو حامله ای و ...
تو با جیمین به اجبار خانواده ازدواج کردید و جیمین سعی داشت باهات صمیمی بشه ولی تو قبول نمیکردی و منطقت این بود که شما فقط تو شناسنامه زن و شوهر هستین و اون یه زن دیگه داره و باید یه اون برسه
ویو ا.ت
امروز صبح جیمین بخاطر دعوای شدیدش با مینجی از خونه بیرون زد وتا الان که ساعت ۲شبه برنگشته باید زنگش بزنم ببینم کجاست شاید به حرف گوش بده
پایان ویو
مکالمه ا.ت و جیمین
ا.ت: الو جیمین
جمیمین:الو ....ا.ت .....تو...یی(باحالت مستی)
ا.ت:جیمین تو چرا مستی..زود بیا خونه
جیمین: با..باشه ...بیب
پایان مکالمه
ا.ت: اون مست بود برای همین به من گفت بیب دلیل دیگه ای نداره که همچین چیزی به من بگه
جیمین: ...بیبی گرل بیا بغلم
ا.ت : جیمین چت شده
جیمین: من .... فقط ..دوست ..دارم
ا.ت: جیمین نه...ولم کن ...جیمین خواهش میکنم...ولم کن
(بعد انجام کار های +۱۸)
فلش بک به صبح
ا.ت: با دلدرد بدی بیدار شدم با یاد اوری اتفاقات دیشب گریه ام گرفت
جیمین:ا.ت ...خوبی..
ا.ت: ولم کن هق ازت بدم میاد هق
جیمین: ا.ت م..من ...واقعا متاسفم
ا.ت : اگه متاسفی طلاقم بده
جیمین: باشه
زمان حال
با به یاد اوردن تمام اتفاقات گذشته گریه هاش شدت گرفت ۳ ماه بعد از اون اتفاقات فهمید حامله هست والا بچش ۶سالشه اون برای فراموش عشقش به جیمین اومد به امریکا پیش پسر عموش یونگی بعد از یه مدت یونگی وا.ت برای ازدواج دختر عموی بزرگش به کره برگشت و ا.ت فهمید که برادار جیمین شده داماد اون خانواده
جیمین: تهیونگ کوک اون ا.ت نیست
تهیونگ خودشه ...ولی اون مرده با اون بچه کی هستن
کوک : کجا..اره نکنه ا.ت ازدواج کرده
جیمین : خفه شید تا برم پیش ا.ت....ا.ت
ا.ت: بب....بله,,
جیمین: این اقا و این بچه کین
یونگی: من پسر عموی ا.ت و اون بچه فرزند ا.ت هستن شما کی باشین
جیمین: تو کی حامله شدی اصن این بچه کیه
ا.ت: این بچه ی خودته وقتی طلاقم دادی ۳ ماه بعد فهمیدم حاملم
یونگی : وات ...تو همون جیمینی
جیمین :اره ولی با این تفوت که دیگه نمیزارم ا.ت از پیشم بره
ا.ت : ول...
جیمین : هیشششش همین که گفتم
یونگی: خب ..من میرم خوش بگزره
یکسال بعد
یکسال پیش وقتی دوباره جیمین رو دیدم تو نگاه اول عاشقش شدم الان یکسال از اون اتفاقات میگذره و من همچنان عاشق جیمینم الان دیگه جینا هفت سالش شده و به دبستان میرهو حیمین هم خیلی تغییر کره بعد اون همه اتفاق هم یونگی عاشق یه دختر تو مهمونی شد و یک هفته پیش ازدواج کردن تهیونگ و کوک هم با خواهر های هم نامزد کردن و زندگی مون به خوبی و خوشی میگذره
برای ۶۰ تایی شدنمون♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
هرکی اسمات میخاد بیاد پیوی
جیمین لاورا کامنت کنن
جیمین
وقتی به زور ازدواج کردید و تو حامله ای و ...
تو با جیمین به اجبار خانواده ازدواج کردید و جیمین سعی داشت باهات صمیمی بشه ولی تو قبول نمیکردی و منطقت این بود که شما فقط تو شناسنامه زن و شوهر هستین و اون یه زن دیگه داره و باید یه اون برسه
ویو ا.ت
امروز صبح جیمین بخاطر دعوای شدیدش با مینجی از خونه بیرون زد وتا الان که ساعت ۲شبه برنگشته باید زنگش بزنم ببینم کجاست شاید به حرف گوش بده
پایان ویو
مکالمه ا.ت و جیمین
ا.ت: الو جیمین
جمیمین:الو ....ا.ت .....تو...یی(باحالت مستی)
ا.ت:جیمین تو چرا مستی..زود بیا خونه
جیمین: با..باشه ...بیب
پایان مکالمه
ا.ت: اون مست بود برای همین به من گفت بیب دلیل دیگه ای نداره که همچین چیزی به من بگه
جیمین: ...بیبی گرل بیا بغلم
ا.ت : جیمین چت شده
جیمین: من .... فقط ..دوست ..دارم
ا.ت: جیمین نه...ولم کن ...جیمین خواهش میکنم...ولم کن
(بعد انجام کار های +۱۸)
فلش بک به صبح
ا.ت: با دلدرد بدی بیدار شدم با یاد اوری اتفاقات دیشب گریه ام گرفت
جیمین:ا.ت ...خوبی..
ا.ت: ولم کن هق ازت بدم میاد هق
جیمین: ا.ت م..من ...واقعا متاسفم
ا.ت : اگه متاسفی طلاقم بده
جیمین: باشه
زمان حال
با به یاد اوردن تمام اتفاقات گذشته گریه هاش شدت گرفت ۳ ماه بعد از اون اتفاقات فهمید حامله هست والا بچش ۶سالشه اون برای فراموش عشقش به جیمین اومد به امریکا پیش پسر عموش یونگی بعد از یه مدت یونگی وا.ت برای ازدواج دختر عموی بزرگش به کره برگشت و ا.ت فهمید که برادار جیمین شده داماد اون خانواده
جیمین: تهیونگ کوک اون ا.ت نیست
تهیونگ خودشه ...ولی اون مرده با اون بچه کی هستن
کوک : کجا..اره نکنه ا.ت ازدواج کرده
جیمین : خفه شید تا برم پیش ا.ت....ا.ت
ا.ت: بب....بله,,
جیمین: این اقا و این بچه کین
یونگی: من پسر عموی ا.ت و اون بچه فرزند ا.ت هستن شما کی باشین
جیمین: تو کی حامله شدی اصن این بچه کیه
ا.ت: این بچه ی خودته وقتی طلاقم دادی ۳ ماه بعد فهمیدم حاملم
یونگی : وات ...تو همون جیمینی
جیمین :اره ولی با این تفوت که دیگه نمیزارم ا.ت از پیشم بره
ا.ت : ول...
جیمین : هیشششش همین که گفتم
یونگی: خب ..من میرم خوش بگزره
یکسال بعد
یکسال پیش وقتی دوباره جیمین رو دیدم تو نگاه اول عاشقش شدم الان یکسال از اون اتفاقات میگذره و من همچنان عاشق جیمینم الان دیگه جینا هفت سالش شده و به دبستان میرهو حیمین هم خیلی تغییر کره بعد اون همه اتفاق هم یونگی عاشق یه دختر تو مهمونی شد و یک هفته پیش ازدواج کردن تهیونگ و کوک هم با خواهر های هم نامزد کردن و زندگی مون به خوبی و خوشی میگذره
برای ۶۰ تایی شدنمون♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
هرکی اسمات میخاد بیاد پیوی
جیمین لاورا کامنت کنن
۴.۶k
۱۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.