پارت ۷۲۵
پارت ۷۲۵
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_معرفی نمیکنی شاهین جان؟
_/اها بله پارتنرم هستن الینا جان...
_او خوشبختم خانم...
دستشو به سمت دلبرم دراز کرد اونم سریع دست داد...
_/جان راهنمایی تون میکنه...جان با شاهین برید پیش مهمونا...
جان زوم بود رو صورت ملیکا...
جان_شاهین از خودمونه ...
_/به هر حال شما جوونارو بهم میسپرم...
و رفت...
امشب وقتی ملیکا اون مرتیکه رو با یه دختر دیگه ببینه قطعا ازش متنفر میشه ...اون موقع میاد سمتم...نشستیم رو مبل ...
_خب جان چه خبر...
_/سلامتی ...پدر اگه بزاره راحت زندگی کنم واقعا ممنونش میشم...
_سخت نگیر اونم حق داره بهت گیر بده تنها وارثشی...
_/من اصلا نمیخوام رئیس مافیا بشم...فقط گیتارم باهام باشه...
افرادی که مد نظرم بودن و دقیقا همون طور که انتظار داشتم با یه دختر...داخل شدن...
خیلی ریلکس پامو انداختم رو پام از موزم گاز زدم...واکنش جفتشون دیدنی بود...ملیکا سرشو انداخت پایین...دلم نمیومد ناراحتش کنم اما این واسش لازم بود...
_عزیزم حالت خوبه؟
_/اره خوبم
رمانMAM
به قلم م.ا
کپی و نشر رمان حتی با ذکر نام نویسنده حرام میباشد...
_معرفی نمیکنی شاهین جان؟
_/اها بله پارتنرم هستن الینا جان...
_او خوشبختم خانم...
دستشو به سمت دلبرم دراز کرد اونم سریع دست داد...
_/جان راهنمایی تون میکنه...جان با شاهین برید پیش مهمونا...
جان زوم بود رو صورت ملیکا...
جان_شاهین از خودمونه ...
_/به هر حال شما جوونارو بهم میسپرم...
و رفت...
امشب وقتی ملیکا اون مرتیکه رو با یه دختر دیگه ببینه قطعا ازش متنفر میشه ...اون موقع میاد سمتم...نشستیم رو مبل ...
_خب جان چه خبر...
_/سلامتی ...پدر اگه بزاره راحت زندگی کنم واقعا ممنونش میشم...
_سخت نگیر اونم حق داره بهت گیر بده تنها وارثشی...
_/من اصلا نمیخوام رئیس مافیا بشم...فقط گیتارم باهام باشه...
افرادی که مد نظرم بودن و دقیقا همون طور که انتظار داشتم با یه دختر...داخل شدن...
خیلی ریلکس پامو انداختم رو پام از موزم گاز زدم...واکنش جفتشون دیدنی بود...ملیکا سرشو انداخت پایین...دلم نمیومد ناراحتش کنم اما این واسش لازم بود...
_عزیزم حالت خوبه؟
_/اره خوبم
۲.۴k
۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.