black dream p8
جئون تیشرت تنش رو در آورد و نزدیک شد ، با هر قدم ات عقب می رفت تا اینکه دست جئون مانع قدم بعدی شد
نزدیک شد و کمی صورتش رو بر انداز کرد و با همون لبخند مشغول پوشیدن اون لباس تن ات شد
خشک شده بود ، انگار کنترلی نداشت
خیره به بدنی که مقابل چشماش بود و هنگام کار کردن عضلات ورزیده اش تکون میخورد!
دستی که تتو داشت و بدنی تنومند و بزرگ؛ بزاق دهنش رو به سختی قورت داد و سعی کرد نگاهش رو بگیره
حالا نوبت صورتش بود ، یکی از گوش هاش پرسینگ حلقه ای داشت و خط فک زیبا و لب های صورتی که با پرسینگ تزئین شده بود
کم کم فاصله بیشتر شد و به خودش اومد
لباس اون تنش بود و تقریبا تا پایین شلوارک که پوشیده بود اومد
خواست لب باز کنه که جئون وسطش پرید
" هم بخاطر سرما و خب ، بهتره با پسرایی که اینجاس اونطوری نرید مخصوصا وقتی لباساتون به بدنتون چسبیده !" jk
گونه هاش قرمز شد و لباس رو بین دستش فشار داد
"و...ولی خودتون چی؟" a,t
" نگران من نباشید ، من پسرم و دخترا نمیتونن بهم دست درازی کنن شما واجب ترید!" jk
نمی دونست الان تشر زد یا واقعا همین طوری که می گفت بود و ترجیح داد سکوت کنه
" خیلی از کمکتون ممنونم، چطوری براتون جبران کنم؟" a,t
لبخندی که روی لبش بود بزرگ تر شد
" این حرفو نزنید ، من وظیفه انسانیم رو انجام دادم" jk
" اینطوری عذاب وجدان میگیرم ، لطفا بگید " a,t
" اممم خب ، بخاطر اسراتون نظرتون شام چیه؟" jk
" خوبه ، شما هر جا مد نظر دارید بگید و هزینه با من" a,t
" ساعت ۸ دم اتاقتون منتظرم ، یه رستوران خوب سراغ دارم چندتا خیابون بالا تره " jk
" حتما ، پس با اجازتون " a,t
چیزی تا ۸ نمونده بود ...
بعد از پوشیدن لباس هاش موهاش رو مرتب کرد و با خوردن زنگ کمی ترسید
در رو باز کرد و خودش بود !
استایل مردونه ای که بدن بزرگ و تنومندش رو به نمایش میزاشت و عطر خنک تلخی که این استایل رو کامل میکرد
لبخندی روی لبش بود و یک قدم جلو اومد
نزدیک شد و کمی صورتش رو بر انداز کرد و با همون لبخند مشغول پوشیدن اون لباس تن ات شد
خشک شده بود ، انگار کنترلی نداشت
خیره به بدنی که مقابل چشماش بود و هنگام کار کردن عضلات ورزیده اش تکون میخورد!
دستی که تتو داشت و بدنی تنومند و بزرگ؛ بزاق دهنش رو به سختی قورت داد و سعی کرد نگاهش رو بگیره
حالا نوبت صورتش بود ، یکی از گوش هاش پرسینگ حلقه ای داشت و خط فک زیبا و لب های صورتی که با پرسینگ تزئین شده بود
کم کم فاصله بیشتر شد و به خودش اومد
لباس اون تنش بود و تقریبا تا پایین شلوارک که پوشیده بود اومد
خواست لب باز کنه که جئون وسطش پرید
" هم بخاطر سرما و خب ، بهتره با پسرایی که اینجاس اونطوری نرید مخصوصا وقتی لباساتون به بدنتون چسبیده !" jk
گونه هاش قرمز شد و لباس رو بین دستش فشار داد
"و...ولی خودتون چی؟" a,t
" نگران من نباشید ، من پسرم و دخترا نمیتونن بهم دست درازی کنن شما واجب ترید!" jk
نمی دونست الان تشر زد یا واقعا همین طوری که می گفت بود و ترجیح داد سکوت کنه
" خیلی از کمکتون ممنونم، چطوری براتون جبران کنم؟" a,t
لبخندی که روی لبش بود بزرگ تر شد
" این حرفو نزنید ، من وظیفه انسانیم رو انجام دادم" jk
" اینطوری عذاب وجدان میگیرم ، لطفا بگید " a,t
" اممم خب ، بخاطر اسراتون نظرتون شام چیه؟" jk
" خوبه ، شما هر جا مد نظر دارید بگید و هزینه با من" a,t
" ساعت ۸ دم اتاقتون منتظرم ، یه رستوران خوب سراغ دارم چندتا خیابون بالا تره " jk
" حتما ، پس با اجازتون " a,t
چیزی تا ۸ نمونده بود ...
بعد از پوشیدن لباس هاش موهاش رو مرتب کرد و با خوردن زنگ کمی ترسید
در رو باز کرد و خودش بود !
استایل مردونه ای که بدن بزرگ و تنومندش رو به نمایش میزاشت و عطر خنک تلخی که این استایل رو کامل میکرد
لبخندی روی لبش بود و یک قدم جلو اومد
۱۴.۶k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.