15
ویو هیون
داشتم دیونه میشدم چرا جوابمو نمیداد یورا ...اون پسره. ( کوک ) که گفت کار دارم تو بار و اونجا کار میکنه ..جالبه ..پسرع ی هول هر دختری رو که میبینن خوشش میاد هه .. نی دنبال هم به یورا زنگ میزدم ولی جواب نمیداد اون...اون از رعد و برق میترسید فوبیای بدی داشت و تنگی نفس میگرفت بعدش حالش بد میشد ...نکنه الان حالش بد شده باشه !!!! ..اعههعععهههه چیکار کننننننننمممممم پس دوباره بهش زنگ میزدم
ویو یورا
چشام تار میدیدن....ساعت17:00بود ...واو کی اینهمه ساعت گذشت ...تمام مدت داشتم گریه میکردم ....که دوباره گوشیم زنگ خورد ...هیون بود برداشتم ..حرفی نمیزدم که هیون شروع به حرف زدن کرد.
ه : یوراااااااااااااا ...کجایییییی....دارم از نگرانی میمیرممممم ...خوبییییی ؟؟؟؟ کجایی بگو بیام دنبالت ...یوراااا حرف بزنننن
_: من..من نمیدونم کجام..ولی جل..وی بارم.. اسم بار yoka ...هیون میرم داخل تا بیای
ه: نههععع یورا....نر( تلفن رو یورا قطع کرد )
همینو گفت که قطع کردم ..رفتم تو ( یونیفرم مدرسه رو خیلی وقت پیشه که عوض کرده تو خونه و الان ی شرتک و هودی سیاه تنشه)
کلاهمو انداختم رو سرم و رو رفتم تو .. بوی دود بود ..اولین دفعم بود که اومده بودم بار رفتم یجایی که دیده نشم و نشستم و چیزی نخواستم یهو یکی اومد تو ...ی پسر بود آشنا بود برام ..فک کردم هیونه ..بلند شدم که جلو برم ..صورتشو دیدم...اون سوهو بود ...واییی باید قایم میشدمممم ( اینجا باری نیست که یوری توش کار میکنه ) زود نشستم که نور نیوفته رو صورتم ولی داشت میومد سمتم منو دیده بود ...اعهههه زود ماسک سیاهمو زدم که نشناسه و رفتم تو پیاما و به هیون پیام دادم
_: هیون زود باش ...سوهو اینجاست نمیتونم در بیام از بار ...داره میاد سمتم زود باش ..خواهش میکنم
ه : بهت گفتم نرو تو ...دارم میام
سوهو اومد سمتم و دستشو گذاشت رو رونم و گفت
سوهو : به به خانم یورا ...چخبر
_: یورا کیه !
سوهو : واو ..پس که اینطور
_: دستتو بکش لاشی
دستشو بیشتر فشار داد روی رونم
که یهو هیون از در بار اومد تو و داد زد
داشتم دیونه میشدم چرا جوابمو نمیداد یورا ...اون پسره. ( کوک ) که گفت کار دارم تو بار و اونجا کار میکنه ..جالبه ..پسرع ی هول هر دختری رو که میبینن خوشش میاد هه .. نی دنبال هم به یورا زنگ میزدم ولی جواب نمیداد اون...اون از رعد و برق میترسید فوبیای بدی داشت و تنگی نفس میگرفت بعدش حالش بد میشد ...نکنه الان حالش بد شده باشه !!!! ..اعههعععهههه چیکار کننننننننمممممم پس دوباره بهش زنگ میزدم
ویو یورا
چشام تار میدیدن....ساعت17:00بود ...واو کی اینهمه ساعت گذشت ...تمام مدت داشتم گریه میکردم ....که دوباره گوشیم زنگ خورد ...هیون بود برداشتم ..حرفی نمیزدم که هیون شروع به حرف زدن کرد.
ه : یوراااااااااااااا ...کجایییییی....دارم از نگرانی میمیرممممم ...خوبییییی ؟؟؟؟ کجایی بگو بیام دنبالت ...یوراااا حرف بزنننن
_: من..من نمیدونم کجام..ولی جل..وی بارم.. اسم بار yoka ...هیون میرم داخل تا بیای
ه: نههععع یورا....نر( تلفن رو یورا قطع کرد )
همینو گفت که قطع کردم ..رفتم تو ( یونیفرم مدرسه رو خیلی وقت پیشه که عوض کرده تو خونه و الان ی شرتک و هودی سیاه تنشه)
کلاهمو انداختم رو سرم و رو رفتم تو .. بوی دود بود ..اولین دفعم بود که اومده بودم بار رفتم یجایی که دیده نشم و نشستم و چیزی نخواستم یهو یکی اومد تو ...ی پسر بود آشنا بود برام ..فک کردم هیونه ..بلند شدم که جلو برم ..صورتشو دیدم...اون سوهو بود ...واییی باید قایم میشدمممم ( اینجا باری نیست که یوری توش کار میکنه ) زود نشستم که نور نیوفته رو صورتم ولی داشت میومد سمتم منو دیده بود ...اعهههه زود ماسک سیاهمو زدم که نشناسه و رفتم تو پیاما و به هیون پیام دادم
_: هیون زود باش ...سوهو اینجاست نمیتونم در بیام از بار ...داره میاد سمتم زود باش ..خواهش میکنم
ه : بهت گفتم نرو تو ...دارم میام
سوهو اومد سمتم و دستشو گذاشت رو رونم و گفت
سوهو : به به خانم یورا ...چخبر
_: یورا کیه !
سوهو : واو ..پس که اینطور
_: دستتو بکش لاشی
دستشو بیشتر فشار داد روی رونم
که یهو هیون از در بار اومد تو و داد زد
۱.۷k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.