ددی من
#ددی_من
پارت:2
بیدار شدم مث روز همیشه رفتم دستشویی بعد رفتم حموم رفتم پایین سر سفره نشستم صبحونمو خوردم.
ی چیزی ب هانا گفته بودما دیشب چی بود؟؟؟؟؟؟؟
آهاا گفته بودم شب بریم بار بزار ب هانا زنگ بزنم یاد آوری کنم
بوق بوق بوق
هانا:الو چیه کاری داری
ات:آرامش نفس بکش
هانا:د بحرف دیگ
ات:دیروز ی چی گفته بودم یادته؟
هانا :چیو؟
ات:ک بریم پارتی
هانا:اهااا اوکیه ساعت 7 میبینمت
ات:اوکی بای
*قط کرد*
رفتم یکم تو اینستا چرخیدم حوصلم سر رفته بود پس رفتم بیرون تا یکم بچرخم با ماشین سوار ماشین لامبورگینیم💅🏻شدم
تو راه رانندگی میکردم ک يهو تو فکر فرو رفتمو نمیدونم ک ی چی ب ماشینم برخورد پیاده شدم دیدم ی ب یک پسری زدم ولی
ناموسا خیلی هات بود
پسره[کوک]:دختر هات جذابی بود ولي گفتم
چته کوری؟
ات؛اولن درست حرف بزن دومن خیلی
ببخشید حواسم نبود
کوک:باشه بابا اهم اهم....و میتونم اسمتان را بپرسم؟
ات:کیم ات، و شما؟
کوک:خشبختم منم جئون جونگکوک
ات:همچنین من میرم
کوک:بای
ات:سوار ماشینم شدمو سمت خونه حرکت کردم
رسیدم ب خونه
در باز کردم رفتم تو خونم ساعت 1 ظهر
بود پس رفتن یکم تلویزیون ببینم.
۲ ساعت بعد
وایی گردنم درد کرد ساعت چنده؟
چییی ساعت 3 ظهره وای چقد فیلم دیدم
حواسم نبود
راستی من خیلی وقته ک آدم نکشته بودم بنظرم برم یکیو پیدا کنم؟
اره برم بیرون ی لباس سیاه پوشیدم[عکس میدم]تو راه بودم دیدم یک پسری دارع یک زنو اذیت میکنه
رفتم سمت پسره و هلش دادم
پسره؛هویی چته؟
ات:ی بار دیگ دست رو ب این زن بلند کن من
میدونم و تو
پسره:ب تو چه تو کی هستی اصلا
ات:ب زنه گفتم ک فرار کنه و رفت
یقه پسره رو گرفتم و گفتم من یک مافیا
هستم دنبال قربانی میگشتم حالا خوبه ک
توروخدا کردم
پسره:نه نه ترو خدا ولم کن
ات:دیگ فایده ای ندارع
تفنگم در آوردم و ی گلوله سرش خالی کردم و ب بادیگارد گفتم ک جسدشو ببرن
*جسدو بردن*
رفتم خونه ساعت ساعت تغریبا 4 بود
رفتم خوابیدم چون خسته بودم
و....ادامه دارد
یوری🦋
پارت:2
بیدار شدم مث روز همیشه رفتم دستشویی بعد رفتم حموم رفتم پایین سر سفره نشستم صبحونمو خوردم.
ی چیزی ب هانا گفته بودما دیشب چی بود؟؟؟؟؟؟؟
آهاا گفته بودم شب بریم بار بزار ب هانا زنگ بزنم یاد آوری کنم
بوق بوق بوق
هانا:الو چیه کاری داری
ات:آرامش نفس بکش
هانا:د بحرف دیگ
ات:دیروز ی چی گفته بودم یادته؟
هانا :چیو؟
ات:ک بریم پارتی
هانا:اهااا اوکیه ساعت 7 میبینمت
ات:اوکی بای
*قط کرد*
رفتم یکم تو اینستا چرخیدم حوصلم سر رفته بود پس رفتم بیرون تا یکم بچرخم با ماشین سوار ماشین لامبورگینیم💅🏻شدم
تو راه رانندگی میکردم ک يهو تو فکر فرو رفتمو نمیدونم ک ی چی ب ماشینم برخورد پیاده شدم دیدم ی ب یک پسری زدم ولی
ناموسا خیلی هات بود
پسره[کوک]:دختر هات جذابی بود ولي گفتم
چته کوری؟
ات؛اولن درست حرف بزن دومن خیلی
ببخشید حواسم نبود
کوک:باشه بابا اهم اهم....و میتونم اسمتان را بپرسم؟
ات:کیم ات، و شما؟
کوک:خشبختم منم جئون جونگکوک
ات:همچنین من میرم
کوک:بای
ات:سوار ماشینم شدمو سمت خونه حرکت کردم
رسیدم ب خونه
در باز کردم رفتم تو خونم ساعت 1 ظهر
بود پس رفتن یکم تلویزیون ببینم.
۲ ساعت بعد
وایی گردنم درد کرد ساعت چنده؟
چییی ساعت 3 ظهره وای چقد فیلم دیدم
حواسم نبود
راستی من خیلی وقته ک آدم نکشته بودم بنظرم برم یکیو پیدا کنم؟
اره برم بیرون ی لباس سیاه پوشیدم[عکس میدم]تو راه بودم دیدم یک پسری دارع یک زنو اذیت میکنه
رفتم سمت پسره و هلش دادم
پسره؛هویی چته؟
ات:ی بار دیگ دست رو ب این زن بلند کن من
میدونم و تو
پسره:ب تو چه تو کی هستی اصلا
ات:ب زنه گفتم ک فرار کنه و رفت
یقه پسره رو گرفتم و گفتم من یک مافیا
هستم دنبال قربانی میگشتم حالا خوبه ک
توروخدا کردم
پسره:نه نه ترو خدا ولم کن
ات:دیگ فایده ای ندارع
تفنگم در آوردم و ی گلوله سرش خالی کردم و ب بادیگارد گفتم ک جسدشو ببرن
*جسدو بردن*
رفتم خونه ساعت ساعت تغریبا 4 بود
رفتم خوابیدم چون خسته بودم
و....ادامه دارد
یوری🦋
۵.۰k
۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.