عشق مافیایی
عشق مافیایی
. پارت 8
ا/ت : کوک و دیدم که با دوستاش داشت حال میکرد همون لحظه قلبم تیکه تیکه شد. کوک گفت دیر میام کار دارم. یعنی کارش کلاب رفتن بود باورم نمیشه....
5 مین سکوت....
لیا : ا/تتتت کجایییی؟؟!
ا/ت : یه نگا به لیا کردم و بعد به کوک چشمام خیس شد و دویدم بیرون....
کوک : یه نگا به در انداختم و ا/ت و دیدم یه لحظه خشکم زد. وای ا/ت منو دیده الان بد جور ناراحت میشه. ولی وایسا اون یه زن متاهله جرعت نداره بیاد کلاب. بلند شدم که برم بیرون...
هیونجین : هی جونکوک کجا میری؟؟
کوک : الان میام
سریع رفتم دنبالش دیدم داره سوار ماشین میشه دستشو گرفتم کشیدم.
کوک : ا/ت تو چطور جرعت کردی بیای کلاب یعنی بچه داری. به من دروغ میگی که بیای کلاب؟!!! (عروده).
ا/ت : همین جور گریه میکردم بش نگا میکردم.
کوک : چته؟! بنال!!
ا/ت : ت... تو چرا ا.. ومدی ک. کلاب تو که گفتی کار اداری داری ( گریه و عروده)
کوک : من مردم تو یه زن متاهلی میفهمی!!!
ا/ت : میدونی من هرروز چقدر تو خونه تنهام؟!
و آقامون میره کلاب و بار؟!! میدونی چند سال بود با دوستام نرفته بودم بیرون؟!! برو با دوستات خوش باش. ( گریه و عصبانی).
ا/ت : رفتم رفتم سوار ماشین شدم با چشمای خیسم به جاده نگاه میکردم و سرعت ماشین و زیاد کردم برام مهم نبود که کجا میخوام برم فقط گاز میدادم...
یعنی واقعا انقدر عوضی بود که اینجوری داد بکشه.
یه ماشین اومد مستقیم زد به ماشین و سیاهی.....
کوک : یعنی ا/تو ناراحت کردم؟ مهم نیست.
فلش بک به ساعت 12.
کوک : وقتی رسیدم خونه کلید انداختم به در همه ی لامپا خاموش بود.
داد زدم : ا/ت
کجایی؟!
یه لحظه نگران شدم.
تو همین موقع........
ادامه دارد...
شرطا : 14 تا لایک و 3 تا کامنت
حمایت کنیددد 💞✨
. پارت 8
ا/ت : کوک و دیدم که با دوستاش داشت حال میکرد همون لحظه قلبم تیکه تیکه شد. کوک گفت دیر میام کار دارم. یعنی کارش کلاب رفتن بود باورم نمیشه....
5 مین سکوت....
لیا : ا/تتتت کجایییی؟؟!
ا/ت : یه نگا به لیا کردم و بعد به کوک چشمام خیس شد و دویدم بیرون....
کوک : یه نگا به در انداختم و ا/ت و دیدم یه لحظه خشکم زد. وای ا/ت منو دیده الان بد جور ناراحت میشه. ولی وایسا اون یه زن متاهله جرعت نداره بیاد کلاب. بلند شدم که برم بیرون...
هیونجین : هی جونکوک کجا میری؟؟
کوک : الان میام
سریع رفتم دنبالش دیدم داره سوار ماشین میشه دستشو گرفتم کشیدم.
کوک : ا/ت تو چطور جرعت کردی بیای کلاب یعنی بچه داری. به من دروغ میگی که بیای کلاب؟!!! (عروده).
ا/ت : همین جور گریه میکردم بش نگا میکردم.
کوک : چته؟! بنال!!
ا/ت : ت... تو چرا ا.. ومدی ک. کلاب تو که گفتی کار اداری داری ( گریه و عروده)
کوک : من مردم تو یه زن متاهلی میفهمی!!!
ا/ت : میدونی من هرروز چقدر تو خونه تنهام؟!
و آقامون میره کلاب و بار؟!! میدونی چند سال بود با دوستام نرفته بودم بیرون؟!! برو با دوستات خوش باش. ( گریه و عصبانی).
ا/ت : رفتم رفتم سوار ماشین شدم با چشمای خیسم به جاده نگاه میکردم و سرعت ماشین و زیاد کردم برام مهم نبود که کجا میخوام برم فقط گاز میدادم...
یعنی واقعا انقدر عوضی بود که اینجوری داد بکشه.
یه ماشین اومد مستقیم زد به ماشین و سیاهی.....
کوک : یعنی ا/تو ناراحت کردم؟ مهم نیست.
فلش بک به ساعت 12.
کوک : وقتی رسیدم خونه کلید انداختم به در همه ی لامپا خاموش بود.
داد زدم : ا/ت
کجایی؟!
یه لحظه نگران شدم.
تو همین موقع........
ادامه دارد...
شرطا : 14 تا لایک و 3 تا کامنت
حمایت کنیددد 💞✨
۶.۲k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.