شکوفه گیلاس ۵
شکوفه گیلاس ۵
هارو:چ...چون
*خواستم بگم که دستی رو ارنجم کشیدا شد*
مرده:هی پسر جون تو با اونایی؟
ورونیکا: روتفن ساما اینجا چیکار میکنین
روتفن: تو داری چیکار میکنی؟
ورونیکا:یه آدم بی ارزش مهمونی رو خراب کرد
نوئه:چجوری جرعت میکنین همچین چیزی بگین؟!*اخم*
*نوئه بنظر عصبی میرسید همینجوری داشت کم کم دعوا میشد که اون مرده آروم گفت*
روتفن:اوه گومن(ببخشید)که اینطوری شد ورونیکا....آزادش کن
ورونیکا:تش باشه
*یا کم کم آب شدن و وانیتاس تونست از یخا بیاد بیرون**یکدفعه یاد اون دختره افتادم وایسا اون کجاست؟!**دست و پام و جمع کردم و از صحنه خارج شدم و به اینور و اونور رفتم که به دومینیک برخورد کردم*
هارو:دومینیک اون بالا چیکار میکنیییی
دومینیک :وقت ندارم توضیح بدم لطفا کمکم کننن
*سعی کردم با پرت کردن خنجر به روبانی که بستتش رو پاره کنم اما نشد*
هارو:لعنتی
دومینیک:شمشیرم رو بگیر کنارته باکا(احمق)
هارو:چرا از اول نگفتییی
*شمشیر و روی روبان متمرکز کردم و مثل نیزه پرتش کردم و تونستم روبان و باز کنم*
دومینیک:باکاااااا دارم میفتممممم
*و دومینیک کتلت شد*
هارو:آه گومن
دومینیک:راستی گفتی دنبال اون دختره ایی؟
هارو:آره کجاست؟!
دومینیک:رو یه صندلی کوچیک گذاشته بودمش تو سالن
*از دومینیک تشکر کردم و سمت سالن رفتم با اون دختره رسیدم دیدم داره دعوای نوئه رو میبینه**آروم سمتش رفتم و دستی رو آرنجش گذاشتم*
هارو:حالت خوبه؟
دختره:*سرخ*تو...تویی؟!ا..آره
هارو:*لبخند(برای اولین بار در تاریخ بشر)*خوشحالم حالت خوبه بیا بریم پایین
دختره:با...باشه*سرخ*
*دستش و گرفتم و به سمت پایین رفتیم*
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
هارو:چ...چون
*خواستم بگم که دستی رو ارنجم کشیدا شد*
مرده:هی پسر جون تو با اونایی؟
ورونیکا: روتفن ساما اینجا چیکار میکنین
روتفن: تو داری چیکار میکنی؟
ورونیکا:یه آدم بی ارزش مهمونی رو خراب کرد
نوئه:چجوری جرعت میکنین همچین چیزی بگین؟!*اخم*
*نوئه بنظر عصبی میرسید همینجوری داشت کم کم دعوا میشد که اون مرده آروم گفت*
روتفن:اوه گومن(ببخشید)که اینطوری شد ورونیکا....آزادش کن
ورونیکا:تش باشه
*یا کم کم آب شدن و وانیتاس تونست از یخا بیاد بیرون**یکدفعه یاد اون دختره افتادم وایسا اون کجاست؟!**دست و پام و جمع کردم و از صحنه خارج شدم و به اینور و اونور رفتم که به دومینیک برخورد کردم*
هارو:دومینیک اون بالا چیکار میکنیییی
دومینیک :وقت ندارم توضیح بدم لطفا کمکم کننن
*سعی کردم با پرت کردن خنجر به روبانی که بستتش رو پاره کنم اما نشد*
هارو:لعنتی
دومینیک:شمشیرم رو بگیر کنارته باکا(احمق)
هارو:چرا از اول نگفتییی
*شمشیر و روی روبان متمرکز کردم و مثل نیزه پرتش کردم و تونستم روبان و باز کنم*
دومینیک:باکاااااا دارم میفتممممم
*و دومینیک کتلت شد*
هارو:آه گومن
دومینیک:راستی گفتی دنبال اون دختره ایی؟
هارو:آره کجاست؟!
دومینیک:رو یه صندلی کوچیک گذاشته بودمش تو سالن
*از دومینیک تشکر کردم و سمت سالن رفتم با اون دختره رسیدم دیدم داره دعوای نوئه رو میبینه**آروم سمتش رفتم و دستی رو آرنجش گذاشتم*
هارو:حالت خوبه؟
دختره:*سرخ*تو...تویی؟!ا..آره
هارو:*لبخند(برای اولین بار در تاریخ بشر)*خوشحالم حالت خوبه بیا بریم پایین
دختره:با...باشه*سرخ*
*دستش و گرفتم و به سمت پایین رفتیم*
☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆☆
۴.۵k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.